گنجور

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۶

 

ای دوست دوا فرست بیماران را

روزی ده جن و انس و هم یاران را

ما تشنه لبانِ وادیِ حرمانیم

بر کشتِ امیدِ ما بده باران را

ابوسعید ابوالخیر
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۲ - لشکر کشیدن خاقان چین به جنگ بهرام‌گور

 

دل قوی شد بزرگوار‌ان را

زنده شد نام نامدار‌ان را

نظامی
 

همام تبریزی » رباعیات » شمارهٔ ۳

 

ای هجر تو خون کرده جگر یاران را

از وصل تو شادی دل غم‌خواران را

چشمت که از اوست ملک حسن آبادان

مستی‌ست خراب کرده هشیاران را

همام تبریزی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۹

 

آخر ای یار فراموش مکن یاران را

دل سرگشته به دست آر جگرخواران را

عام را گر ندهی بار به خلوتگه خاص

ز آستان از چه کنی دور پرستاران را

وصل یوسف ندهد دست به صد جان عزیز

[...]

خواجوی کرمانی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۴۳

 

گذشت از حد خروش و گریه ابر نوبهاران را

کجا دانست یارب درد و داغ دل فگاران را

مبار ای ابر روز گشت آن چابک سوار آخر

که دیده بر ره است از دیرباز امیدواران را

ازین عشق جگرخواره چه دارم چشم بهبودی

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۲

 

بر آستان تو عزیست خاکساران را

که نیست تخت نشینان و تاجداران را

به بیقراری زلفت گرفته ایم قرار

قرارگاه جز این نیست بیقراران را

ز باغ لطف تو بینیم تازه گلبرگی

[...]

جامی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷ - تتبع مخدومی

 

ز ابر تیره برقی جست طرف کوهساران را

که روشن کرد هرسو شمع گل‌های بهاران را

چو نرگس جام زر بگرفت و لاله ساغر یاقوت

صلای باده زد مرغ چمن پرهیزگاران را

تو نیز ای پیر دیر اندر چنین فصلی به سرمستی

[...]

امیرعلیشیر نوایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴

 

بروز غم، سگش خواهم، که پرسد خاکساران را

که یاران در چنین روزی بکار آیند یاران را

عجب خاری خلید از نو گلی در سینه ریشم!

که برد از خاطر من خار خار گل عذاران را

ز ناز امروز با اغیار خندان میرود آن گل

[...]

هلالی جغتایی
 

سام میرزا صفوی » تذکرهٔ تحفهٔ سامی » صحیفهٔ پنجم در ذکر شعرا » ۳۶۱- نوری تبریزی

 

چه باشد غنچه های لاله هر سو نوبهاران را

دل پر خون زخاک افتاده بیرون خاکساران را

سام میرزا صفوی
 

سام میرزا صفوی » تذکرهٔ تحفهٔ سامی » صحیفهٔ پنجم در ذکر شعرا » ۳۸۳- صیرفی کور

 

بباد نیستی در داد عشقت خاکسارانرا

برقص آورد مهرت ذره ذره شهریارانرا

سام میرزا صفوی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴

 

با دیده بی خون که نه بینم آن را

گر رسم بود بدی جگر خواران را

نبود عجبی رسم قدیم است که خلق

دشمن دارند ابر بی باران را

ابوالحسن فراهانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۹

 

ز منع افزون شود شوق گرستن بی قراران را

که افزاید رسایی از گره در رشته باران را

ز طوفان پنجه مرجان نگردد بحر را مانع

کجا ساکن کند دست نوازش بی قراران را؟

به قدر سعی، از مقصود هر کس بهره ای دارد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۰

 

ز خلوت نیست بر خاطر غمی وحدت شعاران را

گره در دل ز پیوندست دایم شاخساران را

حریف خیره چشمان نیست حسن شرمناک تو

مکن زنهار دور از بزم خود ما خاکساران را

قبول عشق چون فرهاد هر کس را کمر بندد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۱

 

فروغ مهر باشد دیده اخترشماران را

صفای ماه باشد جبهه شب زنده داران را

نه هر آهی قبول افتد، نه هر اشکی اثر دارد

یکی گوهر شود از صد هزاران قطره، باران را

نسیم ناامیدی، بد ورق گرداندنی دارد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۲

 

نمی خواهیم روی تلخ ابر نوبهاران را

به مشت خار ما سرگرم کن آتش عذاران را

ز چشم شور زاهد جام در دستم نمکدان شد

سزای آن که در مجلس دهد ره هوشیاران را!

غبار عاشقان چون گردباد از پای ننشیند

[...]

صائب تبریزی
 
 
۱
۲