گنجور

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۵

 

من اینک به پیش تو استاده‌ام

تن بنده خشم ترا داده‌ام

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۴

 

چنین گفت قارن که تا زاده‌ام

تن پرهنر مرگ را داده‌ام

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۴

 

هنوز آن کمربند نگشاده‌ام

همان تیغ پولاد ننهاده‌ام

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۴

 

من اینک به پیش تو استاده‌ام

تن و جان شیرین ترا داده‌ام

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۴۷

 

من از دخت خاقان فرستاده‌ام

نه جنگی کسی‌ام نه آزاده‌ام

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان کاموس کشانی » بخش ۳

 

فراوان فریبش فرستاده‌ام

ز هر گونه‌ای بندها داده‌ام

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان کاموس کشانی » بخش ۶

 

ازان روزگاری کجا زاده‌ام

ز خفتان میان هیچ نگشاده‌ام

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان کاموس کشانی » بخش ۶

 

بدین من سواری فرستاده‌ام

ورا پیش ازین آگهی داده‌ام

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۱۳

 

به نزدیک پیران فرستاده‌ام

چه مایه ورا پندها داده‌ام

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۳۱

 

یکی هوشمندی فرستاده‌ام

بسی شاه را پندها داده‌ام

فردوسی
 

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۰۲ - کشتن فرامرز برادر گشتاسپ طهماسپ را گوید

 

یکی نامه زی تو فرستاده ام

بسی پند و اندرزها داده ام

عثمان مختاری
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۶۶ - ستمهای کوش

 

که آن مرز یکسر بدو داده ام

مر او را به شاهی فرستاده ام

ایرانشان
 

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۴۹ - ستایش ملک عز الدین مسعود بن ارسلان

 

چو من نزل خاص تو جان داده‌ام

جگر نیز با جان فرستاده‌ام

نظامی
 

عطار » مصیبت نامه » بخش سی و پنجم » بخش ۴ - الحكایة و التمثیل

 

از پی فردای خود تا زاده ام

استخوانی خویش را ننهاده ام

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۱۹ - حكایت

 

من بدست جوهری زان داده ام

عشق خود زین راز خود بگشاده ام

عطار
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۸

 

آنم که زین بر اسب تمنا نهاده‌ام

تا لاجرم، چو باد سوار و پیاده‌ام

افتاده‌ام چو مشک بر آتش به جرم آنک

در بر هزار نافه خاطر گشاده‌ام

لرزنده‌ام ز جنبش هر باد و بر حقم

[...]

اثیر اخسیکتی
 

کمال‌الدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۲۳۸ - وله ایضا

 

صدرا اگرچه تو ز من آزاد و فارغی

داری خبر که بنده‌ام و بنده‌زاده‌ام

افتاده برگرفتن، از اقسام سروری‌ست

برگیر پس مرا که بدین سان فتاده‌ام

یکباره در مبند درِ لطف و مردمی

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰۹

 

ای تو بداده در سحر از کف خویش باده‌ام

ناز رها کن ای صنم راست بگو که داده‌ام

گرچه برفتی از برم آن بنرفت از سرم

بر سر ره بیا ببین بر سر ره فتاده‌ام

چشم بدی که بد مرا حسن تو در حجاب شد

[...]

مولانا
 
 
۱
۲
۳