فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۴۷
من از دخت خاقان فرستادهام
نه جنگی کسیام نه آزادهام
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۰۲ - کشتن فرامرز برادر گشتاسپ طهماسپ را گوید
یکی نامه زی تو فرستاده ام
بسی پند و اندرزها داده ام
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۱۰ - مکر کردن دلارام در خلاصی شهریار از بند فرانک گوید
به صورت اگرچه زن افتاده ام
بسیرت چه مردان آزاده ام
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۴۹ - ستایش ملک عز الدین مسعود بن ارسلان
چو من نزل خاص تو جان دادهام
جگر نیز با جان فرستادهام
عطار » مصیبت نامه » بخش سی و پنجم » بخش ۴ - الحكایة و التمثیل
از پی فردای خود تا زاده ام
استخوانی خویش را ننهاده ام
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۸
آنم که زین بر اسب تمنا نهادهام
تا لاجرم، چو باد سوار و پیادهام
افتادهام چو مشک بر آتش به جرم آنک
در بر هزار نافه خاطر گشادهام
لرزندهام ز جنبش هر باد و بر حقم
[...]
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۲۳۸ - وله ایضا
صدرا اگرچه تو ز من آزاد و فارغی
داری خبر که بندهام و بندهزادهام
افتاده برگرفتن، از اقسام سروریست
برگیر پس مرا که بدین سان فتادهام
یکباره در مبند درِ لطف و مردمی
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰۹
ای تو بداده در سحر از کف خویش بادهام
ناز رها کن ای صنم راست بگو که دادهام
گرچه برفتی از برم آن بنرفت از سرم
بر سر ره بیا ببین بر سر ره فتادهام
چشم بدی که بد مرا حسن تو در حجاب شد
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۱۲ - مغرور شدن مریدان محتاج به مدعیان مزور و ایشان را شیخ و محتشم و واصل پنداشتن و نقل را از نقد فرق نادانستن و بر بسته را از بر رسته
او ندا کرده که خوان بنهادهام
نایب حقم خلیفهزادهام