صدرا اگرچه تو ز من آزاد و فارغی
داری خبر که بندهام و بندهزادهام
افتاده برگرفتن، از اقسام سروریست
برگیر پس مرا که بدین سان فتادهام
یکباره در مبند درِ لطف و مردمی
کآخر دهان به مدح تو روزی گشادهام
بغنود مرغ و ماهی و نغنود چشم من
شبها که من عرایس مدح تو زادهام
چون صبح اگر چه آتش پایم، فسردهام
چون سایه آن زمان که سوارم پیادهام
انکار حرمتم نکنند ارچه بیگناه
خونم همیخورند، مگر جام بادهام
شیر نر از زبونی بز بود پیش من
و اکنون اسیر حیلت روباه مادهام
فرزین شاه بودم بر عرصهٔ مراد
و امروز از تراجع دولت پیادهام
از بیم آنکه شادی دشمن فزون شود
بر عجز خویش نام قناعت نهادهام
از تو جفا به نرخ عنایت همیخرم
وین اصل زیر کیست، نگویی که سادهام
عزل و عمل چو از تو بود هردو منصب است
لیکن بیا ببین که کجا ایستادهام
شش ماه از برای رعیّت به روز و شب
بیگار کردهام من و مرسوم دادهام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
آنم که زین بر اسب تمنا نهاده ام
تا لاجرم، چو باد سوار و پیاده ام
افتاده ام چو مشک بر آتش بجرم آنک
در بر هزار نافه خاطر گشاده ام
لرزنده ام ز جنبش هر باد و برحقم
[...]
رحمی که بر در تو غریب اوفتاده ام
در خون دل ز دست تو چون جام باده ام
دی باد صبح بوی تو آورد سوی من
امروز دل به سوی تو بر باد داده ام
از بهر نیم بوسه که بر پای تو دهم
[...]
من صید زخمخورده از پا فتادهام
رحمی، که بر سپردن جان، دل نهادهام
اظهار دوستی زبانی کند چو خصم
باور کنم محبتش، از بس که سادهام
از یمن عشق، دیدن رویم مبارک است
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.