گنجور

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۳

 

به وفات تو مال تو ببرند

وارثان تو از ذکور و اناث

تو به منت بده که بی منت

برد خواهند وارثان میراث

ادیب صابر
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۷۱

 

سرگشته دلت از پی زرع است و حراث

تا چند شوی دشمن ذکران و اناث

تا چند ازین جهان گله چند غیاث

لو شئت فراقها لطلّقت ثلاث

اوحدالدین کرمانی
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۵ - مناجات

 

از تو نوشند ار ذکورند ار اناث

بی‌دریغی در عطا یا مستغاث

مولانا
 

صوفی محمد هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹

 

مرا ز آدم خاکی چو غم بود میراث

کجاست دامن ساقی کزو رسم به غیاث

جهان بود حدثی بازمانده از فرعون

بشو به آب قناعت تو دست ازین احداث

چو گنده پیر قبیح است دهر مردم خوار

[...]

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰

 

بارها گفته امت واحد و اثنی و ثلاث

کین جهان کهنه اساس است منه در وی اثاث

حدث جمله سگان است چو دنیا، این دم

آب می کن طلب و دست بشو زین احداث

سور نوروز دمیدند، بده ساقی می

[...]

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۷۸

 

مرا ز آدم خاکی چو ضم بود میراث

کجاست دامن ساقی کزو رسم به غیاث

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۷۸

 

مرا ز آدم خاکی چو نان بود میراث

کجاست گرده بریان کزو رسم به غیاث

دو یار همدم و یک مسلقی و بریانی

سعادتی است که ثانی شد این طریق ثلاث

بود چو حادثه ای این گرسنگی مهلک

[...]

صوفی محمد هروی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۰

 

گهی ملال مّورث گهی غم ورّاث

قیاس کن که ازین‌ها چه می‌بری میراث

همیشه صرف کنی عمر در اثاث‌البیت

چرا به خانة دین تو نیست هیچ اثاث؟

ترا نشاط و مرا رنج و غیر را حسرت

[...]

فیاض لاهیجی
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۷

 

خانه دل را مهر تو متاع است و اثاث

وین متاع آمده بر من ز نیاکان میراث

چه برین چار عناصر چه موالید ثلاث

تو ملاذی و معاذی تو پناهی و غیاث

ادیب الممالک
 
 
sunny dark_mode