ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۳
به وفات تو مال تو ببرند
وارثان تو از ذکور و اناث
تو به منت بده که بی منت
برد خواهند وارثان میراث
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۷۱
سرگشته دلت از پی زرع است و حراث
تا چند شوی دشمن ذکران و اناث
تا چند ازین جهان گله چند غیاث
لو شئت فراقها لطلّقت ثلاث
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۷ - شکایت کردن اهل زندان پیش وکیل قاضی از دست آن مفلس
ای ز تو خوش هم ذکور و هم اناث
داد کن المستغاث المستغاث
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۵ - مناجات
از تو نوشند ار ذکورند ار اناث
بیدریغی در عطا یا مستغاث
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۷۶ - قصد شاه به کشتن امرا و شفاعت کردن ایاز پیش تخت سلطان کی ای شاه عالم العفو اولی
تلخی هجر از ذکور و از اناث
دور دار ای مجرمان را مستغاث
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴ - مناجات و پناه جستن به حق از فتنهٔ اختیار و از فتنهٔ اسباب اختیار کی سماوات و ارضین از اختیار و اسباب اختیار شکوهیدند و ترسیدند و خلقت آدمی مولع افتاد بر طلب اختیار و اسباب اختیار خویش چنانک بیمار باشد خود را اختیار کم بیند صحت خواهد کی سبب اختیارست تا اختیارش بیفزاید و منصب خواهد تا اختیارش بیفزاید و مهبط قهر حق در امم ماضیه فرط اختیار و اسباب اختیار بوده است هرگز فرعون بینوا کس ندیده است
ابتلاام میکنی آه الغیاث
ای ذکور از ابتلاات چون اناث
صوفی محمد هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹
مرا ز آدم خاکی چو غم بود میراث
کجاست دامن ساقی کزو رسم به غیاث
جهان بود حدثی بازمانده از فرعون
بشو به آب قناعت تو دست ازین احداث
چو گنده پیر قبیح است دهر مردم خوار
[...]
صوفی محمد هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰
بارها گفته امت واحد و اثنی و ثلاث
کین جهان کهنه اساس است منه در وی اثاث
حدث جمله سگان است چو دنیا، این دم
آب می کن طلب و دست بشو زین احداث
سور نوروز دمیدند، بده ساقی می
[...]
صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۷۸
مرا ز آدم خاکی چو ضم بود میراث
کجاست دامن ساقی کزو رسم به غیاث
صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۷۸
مرا ز آدم خاکی چو نان بود میراث
کجاست گرده بریان کزو رسم به غیاث
دو یار همدم و یک مسلقی و بریانی
سعادتی است که ثانی شد این طریق ثلاث
بود چو حادثه ای این گرسنگی مهلک
[...]
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۰
گهی ملال مّورث گهی غم ورّاث
قیاس کن که ازینها چه میبری میراث
همیشه صرف کنی عمر در اثاثالبیت
چرا به خانة دین تو نیست هیچ اثاث؟
ترا نشاط و مرا رنج و غیر را حسرت
[...]
صفی علیشاه » زبدة الاسرار » دفتر دوم » بخش ۲
هست از هجرت به تاریخ ای غیاث
الف و مأتین و ثماتین و ثلاث
صفی علیشاه » تفسیر منظوم قرآن کریم » ۴- سوره نساء » ۴- آیات ۱۱ تا ۱۴
یعنی اولاد ار نباشد جز اِناث
وآن بود فوق اثنتین اعنی ثلاث
ادیب الممالک » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۷
خانه دل را مهر تو متاع است و اثاث
وین متاع آمده بر من ز نیاکان میراث
چه برین چار عناصر چه موالید ثلاث
تو ملاذی و معاذی تو پناهی و غیاث