بارها گفته امت واحد و اثنی و ثلاث
کین جهان کهنه اساس است منه در وی اثاث
حدث جمله سگان است چو دنیا، این دم
آب می کن طلب و دست بشو زین احداث
سور نوروز دمیدند، بده ساقی می
آمد اموات ریاحین به در از هر اجداث
دو موافق به هم و شیشه میهای کهن
در چمن خوش بود اثنا که چنین گشت ثلاث
با غم و درد بساز ای دل بیچاره من
چون ترا آمده این ز آدم خاکی میراث
ببر از جور فلک جانب میخانه پناه
مگرت باده حمرا برساند به غیاث
صوفیا حاصل دنیای دنی مرداریست
چو خبیث است تو دل می ننهی بر اخباث
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خانه دل را مهر تو متاع است و اثاث
وین متاع آمده بر من ز نیاکان میراث
چه برین چار عناصر چه موالید ثلاث
تو ملاذی و معاذی تو پناهی و غیاث
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.