امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۱۰ - آغاز سلسله جنبانیدن مجنون و لیلی
از خون جگر شراب میخورد
وز پهلوی خود کباب میخورد
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۷ - آغاز داستان
دل دشمن زتیرش تاب می خورد
که شمشیرش به جیحون آب می خورد
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۵۲ - رفتن خسرو به پای قصر شیرین
زخون دل شراب ناب می خورد
به مستی خون بجای آب می خورد
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۰
شوخی که خون من چو می ناب میخورد
شاخ گلی است کز دل من آب میخورد
هرگه فکند بر گل رخ زلف تابدار
ما را چو شمع رشته جان تاب میخورد
دل با خراش ناوک او خوش بود مرا
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۶
مژگان من وظیفهٔ خوناب میخورد
غواض نان ز سفرهٔ گرداب میخورد
داغم ز دست لاله که در موسم بهار
دارد شراب در قدح و آب میخورد
بینغمهای شکفته نگردد دل از شراب
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۷۱
پوشیده یار اگر نه می ناب میخورد
این رنگ لالهگون ز کجا آب میخورد
چون تشنهای که آب خورد در میان خواب
خونم چو آب چشم تو در خواب میخورد
موی میانش از نگه گرم عاشقان
[...]
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۴
لعلت که باغ خنده ازو آب میخورد
خون هزار گوهر سیراب میخورد
رشک لب تو خون جگر میکند به کام
شیری که طفل غنچه ز مهتاب میخورد
در پیچشم ز موی میانی که چون نگاه
[...]
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۶
در هر سخن، سخنور صد تاب میخورد
این بوستان ز خون جگر آب میخورد
کج تابی حسود همان میکند دراز
هرچند رشته سخنم تاب میخورد
گول زبان نرم، ز نارستان مخور
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۱
هر کس که زین محیط دم آب می خورد
تا هست پیچ و تاب چو گرداب می خورد
شب زنده دار منت ساقی نمی کشد
تا صبح می ز ساغر مهتاب می خورد
مستی که ز احتساب نیاید به خویشتن
[...]
فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷
عمریست کز جگر، مژه خوناب میخورد
این ریشه را ببین ز کجا آب میخورد
چشم تو را به دامن ابرو هرآنکه دید
گفتا که مست، باده به محراب میخورد
خال سیه به کنج لب شکرین تست
[...]