گنجور

 
فیاض لاهیجی

منگر که نگاهی ز سر ناز به ما کرد

در سینه ببین با دل مجروح چه‌ها کرد

در تاب نشد خوی تو از هرزه‌درایان

تا شانه به دندان گره از زلف تو وا کرد

شد قسمت مرغ دل ما دانة خالت

روزی که قضا زلف ترا دام بلا کرد

از غصه و درد دل پر حسرتم امشب

یک جنبش ابروی تو صد نکته ادا کرد

در چشم و دلش عشرت جاوید بمیرد

هر کس که مرا از سر کوی تو جدا کرد

نا آمده بر لب نفسم بند گلو شد

ممنونم ازین سینه که یک ناله رسا کرد

فیّاض که در بزم تو ناخوانده در آمد

هر در زد و هر درد دلی داشت ادا کرد