خواجه عبدالله انصاری » مناجات پیر انصار » شمارهٔ ۱۹۶
یار از غم من خبر ندارد گوئی
یا خواب به من گذر ندارد گوئی
تاریک تر است هر زمانی شب من
یارب شب من سحر ندارد گوئی
خواجه عبدالله انصاری » مناجات پیر انصار » شمارهٔ ۲۰۲
از بسکه دو دیده در خیالت دارم
در هرچه نگه کنم توئی پندارم
خواجه عبدالله انصاری » مناجات پیر انصار » شمارهٔ ۲۰۴
غم کی خورد آنکه شادمانیش توئی
یا کی مرد او که زندگانیش توئی
در نسیه آن جهان کجا دل بندد
آن کس که بنقد این جهانیش توئی
خواجه عبدالله انصاری » مناجات پیر انصار » شمارهٔ ۲۰۵
ای عاشق دل سوخته اندوه مدار
روزی به مراد عاشقان گردد کار
خواجه عبدالله انصاری » مناجات پیر انصار » شمارهٔ ۲۰۷
نام تو شنید بنده دل داد بتو
چون دید رخ تو دل داد به تو
خواجه عبدالله انصاری » مناجات پیر انصار » شمارهٔ ۲۱۰
روضه روح من رضای تو باد
قبله گاهم در سرای تو باد
سرمه دیده جهان بینم
تا بود گر خاک پای تو بود
گر همه رأی تو فنای من است
[...]
خواجه عبدالله انصاری » مناجات پیر انصار » شمارهٔ ۲۱۱
تو لاله سرخ و لؤلؤ مکنونی
من مجنونم تولیلی مجنونی
تو مشتریان با بضاعت داری
با مشتریان بی بضاعت چونی
خواجه عبدالله انصاری » مناجات پیر انصار » شمارهٔ ۲۱۲
من گریه به خنده در همی پیوندم
پنهان گریم به آشکارا خندم
ای دوست گمان مبر که من خرسندم
آگاه نه ای که چون نیازمندم
خواجه عبدالله انصاری » مناجات پیر انصار » شمارهٔ ۲۱۴
روزی که سر از پرده برون خواهی کرد
دانم که زمانه را زبون خواهی کرد
گر زیب و جمال از این فزون خواهی کرد
یارب چه جگرهاست که خون خواهی کرد
خواجه عبدالله انصاری » مناجات پیر انصار » شمارهٔ ۲۱۵
بنمای رهی که ره نماینده توئی
بگشای دری که در گشاینده توئی
زنگار غمان گرفت دور دل من
بزدای که زنگ دل زداینده توئی
خواجه عبدالله انصاری » مناجات پیر انصار » شمارهٔ ۲۱۶
ای مونس دیده با ضمیرم یاری
اندر دل من نشسته بیداری
گر بادگری قرار گیرد دل من
از جان خودش مباد برخورداری
خواجه عبدالله انصاری » مناجات پیر انصار » شمارهٔ ۲۱۸
من که باشم که به تن رخت وفای تو کنم
دیده حمال کنم بار جفای تو کشم
گر تو بر من به تن و جان و دلی حکم کنی
هر سه را رقص کنان پیش هوای تو کشم
خواجه عبدالله انصاری » مناجات پیر انصار » شمارهٔ ۲۲۱
سر سروران بسته دام تو
دل دلبران دفتر نام تو
بیک دم دو صد جان آزاد را
کند بنده یک دانه از دام تو
بسا عقل آسوده دل را که کرد
[...]
خواجه عبدالله انصاری » مناجات پیر انصار » شمارهٔ ۲۲۲
ار دستت از آتش بود، ما را ز گل مفرش بود
هرچ از تو آید خوش بود، خواهی شفا خواهی الم
خواجه عبدالله انصاری » مناجات پیر انصار » شمارهٔ ۲۲۵
ای خداوندان مال الاعتبار الاعتبار
ای خداوندان قال الاعتذار الاعتذار
پیش از این کاین جان عذر آور فروماند ز نطق
پیش از آن کین چشم عبرت بین فروماند ز کار
تو به پیش آرید و نادم از گنه کاری خویش
[...]
خواجه عبدالله انصاری » مناجات پیر انصار » شمارهٔ ۲۲۸
روزی که مرا وصل تو در چنگ اید
از حال بهشتیان مرا ننگ آید
خواجه عبدالله انصاری » مناجات پیر انصار » شمارهٔ ۲۳۱
این جهان و آن جهان و هر چه هست
عاشقان را روی معشوق است و بس
گر نباشد قبله عالم مرا
قبله من کوی معشوقست و بس
خواجه عبدالله انصاری » مناجات پیر انصار » شمارهٔ ۲۳۳
چشمم همی بخواهد دیدارت
گوشم همی بخواهد گفتارت
همت بلند کردند این هر دو
هر چند نیستند سزاوارت
خواجه عبدالله انصاری » مناجات پیر انصار » شمارهٔ ۲۳۹
در عشق تو من کیم که در منزل من
از وصل رخت گلی دمد بر گل من
خواجه عبدالله انصاری » مناجات پیر انصار » شمارهٔ ۲۴۳
مهر تو به مهر خاتم ندهم
وصلت بدم مسیح مریم ندهم
عشقت به هزار باغ خرم ندهم
یک دم غم تو بهر دو عالم ندهم