گنجور

 
خواجه عبدالله انصاری

الهی ذکر تو بهره مشتاق است و روشنائی دیده و دولت جان و آئین جهان یک ذره فزودن به دوستی از دو جهان است

یک لحظه با دوست خوشتر از جان است، یکنفس با دوست ملک جاودان است، عزیز آن بنده که سزاوار آنست، این چه کار است که بی نام و نشان است، شغل بنده است و از بنده نهان است

رفیقی از آن بی طاقت و به آن یاران است و او که طالب آنست در میان آتش نازان است

ار دستت از آتش بود، ما را ز گل مفرش بود

هرچ از تو آید خوش بود، خواهی شفا خواهی الم