گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » مدایح و مناقب » شمارهٔ ۱۷ - و له ایضاً

 

ای باقبال تو با برگ و نوا خرس و خروس

وی خرد خوانده بداندیش ترا خرس و خروس

قهر و لطفت چو مؤثر شده در ملک وجود

زشت روی آمده و خوب لقا خرس و خروس

غضب و عنف تو چون کرده تصور دد و دام

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » مدایح و مناقب » شمارهٔ ۱۸ - یمدح الشیخ الاعظم سلطان المشایخ مرشد الحق و الدین ابواسحق الکازرونی قدّس الله سرّه

 

زهی سپهر برین متکّای بواسحق

فراز کنگره ی عرش جای بواسحق

شکوفه ی چمن بوستانسرای هدی

بهار باغچه ی کبریای بواسحق

ز اطلس فلک نیلگون برآورده

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » مدایح و مناقب » شمارهٔ ۱۹ - یمدح الامیر الاعظم الشهریار المعظّم خسرو الغازی المنصور مبارز الحق و الدین محمد بن مظفر زیدت معدلته

 

شاید ار ساید علم زین فتح سر بر آسمان

کز فرح اقبال را بر هم نمی آید دهان

منکشف شد سرّ توتی الملک بر ابنای دهر

منتشر شد رمز جاء الحق در اقطار جان

معنی انا فتحنا می دهد سیاره شرح

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » مدایح و مناقب » شمارهٔ ۲۰ - یمدح الشیخ العالم قدوة الاوتاد و الاقطاب سیف الحق و الدین الباخرزی قدس الله روحه

 

دوش چون سیمرغ زرّین کوه بر قاف آشیان

آمدند از هر طرف مرغان شبخوان در فغان

شیشه ی شفّاف گشت از دوده ی ظلمت سیاه

و اتش نشّاف شد در شیشه ی شامی نهان

بسکه موج قیرگون برخاست از دریای قار

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » مدایح و مناقب » شمارهٔ ۲۱ - فی نعت النبی علیه الصلوة و السلام

 

ای مگس ران وثاقت شهپر روح الامین

نقش توقیع جلالت رحمةٌ للعالمین

طاق ایوان نبوت را ز فرط کبریا

برده بر کیوان و آدم در میان ماء و طین

داده هفت اختر بیسر زمزم فضلت یسار

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » مدایح و مناقب » شمارهٔ ۲۲ - فی الحقیقة و اثبات النفس الناطقه و یتخلص به البنی علیه الصلوة و السلام

 

دوش چون در جنبش آمد قلزم سودای من

موج خون بر اوج زد چشم محیط آسای من

بلبل آوائی که دستان ساز بزم انجمست

در سماع آمد ببانگ نغمه و آوای من

بسکه با لب گشت جان سوزناکم همنفس

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » مدایح و مناقب » شمارهٔ ۲۳ - یمدح السلطلان السلاطین قهرمان الماء و الطین جمال الدولة و الدین شیخ ابواسحق

 

اهل دل را بین پیام از کوی جانان آمده

جان عالم را نوید از عالم جان آمده

صادقانرا صبح اومید از افق طالع شده

عاشقانرا مدت هجران بپایان آمده

تنگدستان پریشان حال محنت دیده را

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » مدایح و مناقب » شمارهٔ ۲۴ - فی مدح السلطان الاعظم الخان الاعدل الاکرم معزالدنیا و الدین جانی بیگ خان خلّد الله سلطانه

 

ای ز خاک درگهت خضر آب حیوان یافته

عمر خضر و ملک اسکندر ز یزدان یافته

اختران از نعل شبرنگ تو افسر ساخته

و آسمان از دامن قدرت گریبان یافته

طوق فرمان ترا سلطان این پیروزه طاق

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » مدایح و مناقب » شمارهٔ ۲۵ - فی التوحید الله عزّ اسمه

 

ای به قدرت سنگ را لعل بدخشان ساخته

ماه را منجوق این پیرزه ایوان ساخته

شهسوار نقره خنگ چرخ را یعنی قمر

گاه سیمین گوی و گه زرّینه چوگان ساخته

صف شکافان سپاه شوق یعنی عاشقان

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱ - به نام ایزد

 

تبت یا ذوالجلال و الاکرام

من جمیع الذنوب و الآثام

ای صفاتت برون ز چون و چرا

ذات پاکت بری ز کو و کدام

قاضی حاجت وحوش و طیور

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲

 

ای صبح صادق رخ زیبای مصطفی

وی سرو راستان قد رعنای مصطفی

آئینه ی سکندر و آب حیات خضر

نور جبین و لعل شکر خای مصطفی

معراج انبیا و شب قدر اصفیا

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۳

 

اگر سرم برود در سر وفای شما

ز سر برون نرود هرگزم هوای شما

بخاک پای شما کانزمان که خاک شوم

هنوز بر نکنم دل ز خاک پای شما

چو مرغ جان من از آشیان هوا گیرد

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۴

 

این چه خلدست که چندی همه حورست اینجا

چه غم از نار که در دل همه نورست اینجا

گل سوری که عروس چمنش می خوانند

گو بده باده درین حجله که سورست اینجا

موسم عشرت و شادی و نشاطست امروز

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۵

 

کجا خبر بود از حال ما حبیبان را

که از مرض نبود آگهی طبیبان را

گر از بنفشه و سنبل وفا طلب دارند

معین است که سوداست عندلیبان را

ز خوان مرحمت آن‌ها که می‌دهند نصیب

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۶

 

گر راه بود بر سر کوی تو صبا را

در بندگیت عرضه کند قصه ما را

ما را بسرا پرده ی قربت که دهد راه

بر صدر سلاطین نتوان یافت گدا را

چون لاله عذاران چمن جلوه نمایند

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۷

 

اگر در جلوه می‌آری سمند باد جولان را

بفرما تا فرو روبم به مژگان خاک میدان را

مکن عیب تهی‌دستان که در بازار سرمستان

گدا باشد که بفروشد به جامی ملک سلطان را

چرا از کعبه برگردم که گر خاری بود در ره

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۸

 

چو در نظر نبود روی دوستان ما را

بهیچ روی نبود میل بوستان ما را

رقیب گو مفشان آستین که تا در مرگ

بآستین نکند دور از آستان ما را

بجان دوست که هم در نفس برافشانیم

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۹

 

آخر ای یار فراموش مکن یاران را

دل سرگشته به دست آر جگرخواران را

عام را گر ندهی بار به خلوتگه خاص

ز آستان از چه کنی دور پرستاران را

وصل یوسف ندهد دست به صد جان عزیز

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۰

 

ای ترک آتش رخ بیار آن آب آتش فام را

وین جامه ی نیلی ز من بستان و در ده جام را

چون بندگان خاص را امشب بمجلس خوانده ئی

در بزم خاصان ره مده عامان کالانعام را

خامی چو من بین سوخته و آتش ز جان افروخته

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۱

 

شبی که راه دهم آه آتش افشان را

ز دود سینه کنم تیره چشم کیوان را

ببر طبیب صداع از سرم که این دل ریش

ز بهر درد فدا کرده است درمان را

مگر حکایت طوفان چو اشک ما بینی

[...]

خواجوی کرمانی
 
 
۱
۲۱۸
۲۱۹
۲۲۰
۲۲۱
۲۲۲
۷۷۰