جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴۷ - ابر کمانگیر
زهی ابری که شرق و غرب عالم
ز راه دیده در لولو گرفتی
ز بهر تیر باران زمین را
کمان سام در بازو گرفتی
چو دست رکن دین خواهی که باشی؟
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴۸ - بیچاره آدمی
دی هر که دید سلطنت و کار و بار تو
گفت از تعجب اینت ستمگاره آدمی
و امروز هر که عجز تو بیند بدینصفت
گوید همی بدرد که بیچاره آدمی
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴۹ - مرگ و سوگ
از مرگ تو نشست بهر گوشه ماتمی
وزسوگ تو بخاست زهر کلبه شیونی
زین سهمگین مصیبت وزین سهمناک مرگ
آتش فتاد دردل هر سنگ و آهنی
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۵۰ - در جواب رشیدالدین وطواط
خدایگان افاضل رشید دولت و دین
جهان سروری و عالم هنرمندی
زبیم آنکه خداوند را ملال بود
دراز می نکنم شرح آرزومندی
ایا بلطف بفرزندیم پذیرفته
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۵۱ - یک دل – بادودل
دو یار اربیک جای میداشتی
که یکدم یکی را بنگذاشتی
نه این ازتو آزرده بود و نه آن
نه جنگی میان بود و نه آشتی
نه زخم جفائی یکی یافتی
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۵۲ - دل گشا
دل گشائی چو قبا درپوشی
جان ببندی چو دهن بگشائی
تو بر آیینه نهی صد منت
پس رخ خویش بدو بنمائی
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » ملحقات » شمارهٔ ۱ - قطعه
بدان خدای که بیرنگ نقش انسان را
ز روی قدرت بر سطح آب زد پرگار
که تا ز خدمت تو دور مانده ام ناکام
مرا نه دیده بخفت و نه بخت شد بیدار
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الثانیة و العشرون - فی المعزم
تو افزون شو که شخص از صابری کاست
تو خوش بنشین که عقل از خانه برخاست
هوای دل ز بهر خدمت تو
چو فراشان سرای سینه آراست
فلکی شروانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱
جان را هوای روی تو بر جای جان نشست
مهر توام درون دل مهربان نشست
گنج روان توئی و بهر تار موی تو
مار شکنج بر سر گنج روان نشست
هر دل که از کنار تو برخاست یک زمان
[...]
فلکی شروانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲
خیل خزان بتاختن بر سپه بهار زد
خسرو مهرگان علم بر سر کوهسار زد
زاغ سیاه طیلسان خطبه خسرو جهان
خواند به نامش آن زمان شاشه زر عیار زد
فلکی شروانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳ - خون سیاوشان
گر نه به چشم مردمی سوی تو بنگرد فلک
خشم تو در دو چشم او مردمک استخوان کند
آنچه به یک زمان کند کین تو خالی از زمین
قوت و گردش فلک راست به صد قران کند
گوهر آبگینه را لعل سیاوشی مخوان
[...]
فلکی شروانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴ - در توصیف باده
جز می صرف در جهان،چیست که از صروف او
رأی طرب قوی شود، رایت غم نگون بود
روح در او سبک شود، چونکه از آن گران خورد
عقل ازو قوی شود، گرچه روان زبون بود
سرخ مئی که طعم او، طبع ستم رسیده را
[...]
فلکی شروانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵
بودند بتان به پیش من خوار
واکنون خود را چه خوار بینم
آن کس که مرا شکار بودست
خود را به کفش شکار بینم
فلکی شروانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷ - از قطعه ای
تا اثر جهان بود باد جهان به نام تو
تا گهر فلک بود، باد فلک غلام تو
مصلحت جهانیان هست دوام دولتت
باد ستون آسمان دولت بر دوام تو
کرد به نام تو خرد کل مرکبات را
[...]
فلکی شروانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸ - آغاز بداندیشی، فرجام گرفتاری
شاهی که بدو نازد شاهی به جهانداری
خواهند به نور از وی اجرام فلک یاری
فرخنده (منوچهر) آن کش دهر برد فرمان
دارد صفت یزدان در قصد نکوکاری
بدخواه ورا خویشی با محنت و درویشی
[...]
فلکی شروانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹ - قطعه
شاها همه شاهان را شاهی به هنرمندی
بنیاد شهنشاهی محکم تو درافکندی
هر جا که تو کوشیدی، خصمان قوی دیدی
بیخ همه ببریدی تخم همه برکندی
بس دشمن پر دستان، کز تیغ تو شد بیجان
[...]
فلکی شروانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰ - مطایبه
بادا همه ساله ذخرة الدین
آسوده ز فتنه زمانه
شهزاده شیر دل فریدون
آن چون پدر از جهان یگانه
میری که ز قدر درگهش را
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱
جمال طبلکی! سگ بهتر از توست
که نشناسد کسی زرق و فنت را
بدی با هر که در عالم کسی هست
که نیکی باد لیکن دشمنت را
ز تیغ پهلوان امید دارم
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲
شاها جمال طبلکی این زن وفاست کو
نحس زحل دهد به وجود اورمزد را
او نرد خدمتت به دغا هفت سال برد
دریاب کار این دغل مهره دزد را
در عمر خویش یک بزه دانم که کرده ای
[...]