گنجور

 
مجیرالدین بیلقانی

جمال طبلکی! سگ بهتر از توست

که نشناسد کسی زرق و فنت را

بدی با هر که در عالم کسی هست

که نیکی باد لیکن دشمنت را

ز تیغ پهلوان امید دارم

که بدهد گوشمالی گردنت را

مرا گفتی که از عالم چه دانی؟

چه حاصل طبع و رای روشنت را؟

مرا نادان مخوان زیرا که گر تو

ز من پرسی تبار و برزنت را

از اینجا تا به کوهستان بگویم

که این ساعت که . . . زنت را؟

 
 
 
نظامی

در آغوش آنچنان گیرم تنت را

که نبود آگهی پیراهنت را

ملا مسیح

چه غم برداشتم گر دامنت را

چو غنچه بشکفاندم گلشنت را

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه