گنجور

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۷ - موی سپید

 

موی سپید چیست ندانی زبان مرگ

زیرا که هر که دید ز خود ناامید شد

دی از زبان حال همیگفت با دلم

چیزی که جان ز ترس چو از باد بید شد

گفتا که برگ مرگ بساز ارنخفته

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۸ - خرابی بن و خلل سقف

 

هر که را شد فراخ سفره زیر

دانکه بر چشم او پدید آید

اصل دیوار چون خراب شود

خلل از سقف خانه بنماید

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۹ - پوزش و سپاس

 

دوش عقلم که نیست گفت ای آن

کت خرد عمر بی وفا گوید

تو که در وجود تاشه فضل

از کرم مدح تو گدا گوید

دولتست ار نه ریشخند که او

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۰ - شیشه آب

 

قدری می صاف کهنی خواسته بودم

زانکسکه اگر راست بگویم نه کسی بود

امروز فرستاد یکی شیشه آبم

چونانکه بهر قطره او در مگسی بود

از زنگ تو گفتی ز دل او نسبی داشت

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۱ - قاروره بیمار

 

پاره‌می بخواستم ز نجیب

زان می ناب کز زبیب برند

روز دیگر غلامَکش آورد

پاره‌می که از نجیب برند

شیشه خرد بود و آبی زرد

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۲ - آب بجای می

 

ای بزرگی که پایه قدرت

اولش غایت کمال بود

آفتاب سعادتت آن نیست

کش پس استوار زوال بود

زین تحیت پس از دعا و ثنا

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۳ - اشتیاق

 

بخدائی که چنبر گردون

حلقه میم ملک او آمد

برسولی که مصحف و تنزیل

بدل پاک او فرو آمد

که اگر بی شما مرا در چشم

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۴ - ذم زاد بوم

 

چند گوئی مرا که مذمومست

هر که او ذم زاد بوم کند

آنکه از اصفهان بود محروم

چون تواند که ذم روم کند؟

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۵ - طالع

 

نه بکوشش درست روزی خلق

یا بجد و بجهد دادستند

از تکاپوی رزق نفزاید

ورچه هر کس دران فتادستند

مانده بی برگ و بار سرو و چنار

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۶ - تکیه بدنیا

 

کسی کودل درین محنت سرابست

تو چونان دان که او رائی ندارد

ترا زین خاکدان گردی نخیزد؟

که او در غدر همتائی ندارد

مکن تکیه برین گل مهره کو نیز

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۷ - آدمی و دنیا

 

آدمی زینجا نخواهد برد هیچ

گر سکندر گردد و قارون شود

در جهان دیدی که چون آمد نخست

همچنان کامد چنان بیرون شود

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۸ - تهنیت عید

 

ای لقای تو عید اهل کرم

عید اضحی ترا همایون باد

گوش این چرخ از مناقب تو

چون صدف پرز در مکنون باد

رایت قدر تو چو همت تو

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۹ - زاده سپاهان

 

ای که همای کرم طبع تو

عالم در سایه پر پرورد

بهر نثار قدمت آفتاب

در دل کان گوهر و زر پرورد

مردمک دیده شرعی ازان

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۰ - جواب مجدالدین همگر

 

یک قطعه سوی بنده فرستاد مجددین

کان را بصد قصیده نشاید جواب کرد

معنی روشن وی و الفاظ عذب وی

آنکرده با سخن که بسنگ آفتاب کرد

خط شریف او بنکوئی چوآن نگار

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۱ - سپاس

 

ای بزرگی که ز شیرین سخنت

عقل از جام نکت می نوشید

بهتر از مدح تو کس ننویسد

خوشتر از لفظ تو کس ننیوشید

چاکر از دوری درگاه تو صدر

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۲ - عذر تقصیر خدمت

 

ای کریمی که همای نظرت

بر ولی تو همایون آمد

از پی شرم سخای تو حباب

چون عرق بر رخ جیحون آمد

قبه هفتم با رفعت خویش

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۳ - این قطعه از دیگری است در مدح جمال الدین

 

شعر مخدوم من جمال الدین

که چو گل بردم سحر گه بود

آنکه از ضبط یک دقیقه آن

عقل و ادراک نیک گمره بود

لفظ و معنیش چونگل دوروی

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۴ - جواب مجیر بیلقانی

 

هجو میگوئی ای مجیرک هان

تا ترا زین هجا بجان چه رسد

در صفاهان زبان نهادی باش

تا سرت را ازین زبان چه رسد

چند گوئی که در دقایق طبع

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۵ - آری شود ولیک بخون جگر شود

 

ایخسروی که هر که کند بندگی تو

هم تاج بخش گردد و هم تاجور شود

هر دم ببندگی تو این خیمه کبود

چون خر گه ایستاده و بسته کمر شود

جان خرد ز خلق تو مشگ تبت برد

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۶ - غم خان و مان

 

تا کی غم خان و مان و فرزند

چند انده نان و جامه تا چند

چندانکه درین جهانی ای شیخ

بر خویش گری و بر جهان خند

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
 
۱
۵۶
۵۷
۵۸
۵۹
۶۰
۴۰۰