انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۹۸ - در مذمت افلاک
ای پسر تا به فلک ظن سخاوت نبری
کانچه بدهد به یسارت بستاند به یمین
آفتابش که در این دعوی رایت بفراشت
اگر انصاف دهی آیت بخلیست مبین
از بخیلی نبود آنکه کسی دادهٔ خویش
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۹۹ - در مدح سلطان ملکشاه ثانی
شادباش ای خسرو عادل عماد دین و داد
دیر زی ای ناصر جاه امیرالموئمنین
ای ملکشاه معظم ای خداوند جهان
ای تو دارای زمان و ای هم تو دارای زمین
خسروانت زیر فرمان پهلوانان زیر حکم
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۰۰ - در مدیح
به خدایی که ذات لم یزلش
باشد از سر بندگان آگاه
دست صنعتش ز اقتدار نهد
بر سر آفتاب و ماه کلاه
زر فشاند ز صبح هر روزی
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۰۱
ز ابتدا کاندر آمدی به عمل
بیش از این بود بارنامه و جاه
کار با آب و گل نبودت بیش
باز خواهی شدن بر آن ناگاه
نه آب و گلی که سلطان راست
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۰۲
پارگکی کاه و نبیذم فرست
رنج دل شاعر سلطان بکاه
شکر چو شکر کنم از بهر می
منت چون کوه بدارم ز کاه
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۰۳ - در جواب مکتوب دوستی
هست در دیدهٔ من خوبتر از روی سپید
روی حرفی که به نوک قلمت گشته سیاه
عزم من بنده چنانست که تا آخر عمر
دارم از بهر شرف خط شریف تو نگاه
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۰۴ - در قناعت و خویشتنداری
ای به دریای عقل کرده شناه
وز بد و نیک این جهان آگاه
چون کنی طبع پاک خویش پلید
چه کنی روی سرخ خویش سیاه
نان فرو زن به خون دیدهٔ خویش
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۰۵ - مطایبه
چند مهتاب بر تو پیماید
این و آن در بهای روی چو ماه
ای دریغ آن بر چو سیم سپید
که فروشی همی به سیم سیاه
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۰۶ - در مذمت شاعری
شعر دور از تو حیض مردانست
بعد پنجاه اگر نبندد به
مرد عاقل به ناخن هذیان
جگر خویش اگر نرندد به
بر سپیدی که جای گریه بود
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۰۷ - سلطان سنجر را گوید
ای جهان را عدل تو آراسته
باغ ملک از خنجرت پیراسته
حلقهٔ شب رنگ زلف پرچمت
روزها رخسار فتح آراسته
در دو دم بنشانده از باران تیر
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۰۸ - در ذم فتوحی شاعر
ای بر در بامداد پندار
فارغ چو همه خران نشسته
نامت به میان مردمان در
چون آتشی از چنار جسته
ما را فلک گزاف پیشه
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۰۹ - شراب خواسته
یک دو منک می سه تن به چار جوانب
پنج قدح شش زمان بخورده و خفته
هفت فلک شد گوا که هشت تن از دل
نه ره ده بار در مدح تو سفته
مفخر دهری بده زبان و بنه روی
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۱۰
وزیر ملکپرور صدر دنیی
زهی احسان تو دنیی گرفته
وفا در طبع تو تسکین گزیده
سخا در دست تو ماوی گرفته
جهان در آفتاب دولت تو
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۱۱ - حضور دوستی خواهد
ای زمین را ز بهر خدمت تو
آسمان بارها ثنا گفته
وی به الماس خاطر وقاد
در اسرار اختران سفته
ز اعتدال بهار خاطر تو
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۱۲ - شراب خواهد
بار خدایا به فضل بندهٔ خود را
گر بتوانی فرست پارهٔ باده
زان می آسوده کز پیاله بتابد
چون ز بلور سپید بسد ساده
زانکه بدو تند کره رام توان کرد
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۱۳ - در طلب شراب
چاکر ز روی عجز سؤالی همی کند
از روی مهتری سخنم را جواب ده
مهمان رسیده باده ندارم ز مکرمت
با چون خودی نمای مرا یا شراب ده
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۱۴
شب تاریک و باد سرد و ابر تند و بارنده
غلاما خیز و آتش کن که هیزم داری افکنده
اگر از دود و آن آتش ترا مهمان فراز آید
تو از مال من آزادی که مهمان بهتر از بنده
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۱۵ - در مرثیهٔ مجدالدین ابوالحسن عمرانی
هیچ میدانی که در گیتی ز مرگ بوالحسن
چرخ جز قحط کرم دیگر چه دارد فائده
ای دریغا آنکه چون یادش کند گوید جهان
ای دریغا حاتم طایی و معن وائده
روزهٔ روزی درآمد خواجه بیروزی مباش
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۱۶ - در مدح پادشاه زمان
ای خدایت به پادشاهی خلق
از ازل تا ابد پسندیده
ابد از کشتزار مدت تو
خوشهٔ عمر جاودان چیده
آبروی خدایگانی تو
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۱۷ - در طلب هیزم
ای ز دست تجاسر خادم
شربهای ملال نوشیده
اختلالی که من دارد
نیست بر خاطر تو پوشیده
بدو ایام بیض و من صایم
[...]