گنجور

 
انوری

ای زمین را ز بهر خدمت تو

آسمان بارها ثنا گفته

وی به الماس خاطر وقاد

در اسرار اختران سفته

ز اعتدال بهار خاطر تو

بوستان کمال بشکفته

دامن همت تو گرد فساد

از محیط فلک فرو رفته

من ز بیداری قضا و قدر

روزها همچو بخت خود خفته

تو نپرسی که آخرت چون زد

بر زمین آسمان آشفته

 
 
 
مسعود سعد سلمان

در گشاده‌ست و پیشگه رفته

این نشسته‌ست و آن دگر خفته

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه