گنجور

 
انوری

ای بر در بامداد پندار

فارغ چو همه خران نشسته

نامت به میان مردمان در

چون آتشی از چنار جسته

ما را فلک گزاف پیشه

بر آخر شرکت تو بسته

نارسته ز جهل و برده هر روز

نوباوهٔ احمقی برسته

با شومی جهل هرکه در ساخت

فالش نکند فلک خجسته

طفلند ممیزان و زینند

احرار چو دایه سینه خسته

باری چو درخت سست بیخی

کم ده به تبر ز شاخ دسته

در مجلس روزگارت این بس

کز درزه رسیده‌ای به دسته

طوفان منازعت مینگیز

ای ساکن کشتی شکسته

اف از خور و خواب اگر نبودیم

در سلک تناسب از تو رسته

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مولانا

ای روز مبارک و خجسته

ما جمع و تو در میان نشسته

ای همنفس همیشه پیش آ

تا زنده شود دمی شکسته

پیغام دل است این دو سه حرف

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

دیدم گل تازه چند دسته

بر گنبدی از گیاه رسته

امیرخسرو دهلوی

ای آرزوی دل شکسته

ما در دل تو شکسته بسته

بس دل که به دولت فراقت

از ننگ حیات باز رسته

مجروح لبت بسی ست، کس دید

[...]

مشاهدهٔ ۸ مورد هم آهنگ دیگر از امیرخسرو دهلوی
خواجوی کرمانی

ای سنبل تازه دسته بسته

وافکنده بر آب دسته دسته

خط تو بنفشه ئی نباتی

قدّ تو صنوبری خجسته

آن هندوی پر دل تو در چین

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه