گنجور

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١۶۴

 

مردمان با یکدیگر دائم نزاعی میکنند

از برای آنک دارند از دگر کس عاریت

من ندارم با کسی در سر نزاع از بهر آنک

بی گمان داند که باید داد وا پس عاریت

گر پلاسی باشدم بیزحمت و تشویش خلق

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١۶۵

 

مرا بلبل طبع شیرین نفس

کز آواز او عقل مدهوش گشت

زبانی که وقت نوا میگشاد

فرو بست و یکسر از آن گوش گشت

که اندر خزان مشیب اوفتاد

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١۶۶

 

مطبخی ایست ناگوار مرا

شهره گشته بآش پختن کست

تا بشام از سحر بود بنگی

وز سحر تا بشام باشد مست

هر چه از مایعات یافت بریخت

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١۶٧

 

منم ابن یمین ذاتی که او را

هزار و یک چو بشماری صفاتست

چه میگویم صفت گر باز خواهی

صفات حضرت من عین ذاتست

منم آن چشمه کزوی می تراود

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١۶٨

 

مدتی در طلب مال جهان کردم سعی

تا بآخر خبرم شد که ز نفعش ضررست

عوض هر چه بمن داد فلک عمر ستد

نکند فایده فریاد که اینش هدرست

عمر ضایع شده و مال نماندست بجا

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١۶٩

 

مرا نیمه نانی که در خور بود

بدست آورم از ره دهقنت

چو دو نان نخواهم نمودن دگر

برای دو نان پیش کس مسکنت

من و گنج آزادگی بعد از این

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٧٠

 

ما را حکایتی عجب افتاد با ملک

ناید بیان حالت آنهم بشرح راست

در عمرها بکلی آن کس نمیرسد

اما چه گویمت که زجز وی آن چه خاست

خاطر بسوخت زاتش فکرم که هر صباح

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٧١

 

مرا صورت از لغوه گر کج شود

چه نقصان رسد زان بمعنی راست

اگر چه فتد تیر در احتراق

و گر چند گیرد تن ماه کاست

همان سروری ماه را ثابتست

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٧٢

 

معنی طلب که بر در و دیوار صورتست

مغزست نزد مردم دانا هنر نه پوست

همچون پیاز جمله تن ار پوست گشته ئی

گند دماغ از تو نه دشمن خرد نه دوست

معنی نو طلب منگر جامه کهن

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٧٣

 

مرا مذهب اینست گیری تو نیز

همین ره گرت مردی و مردمیست

که بعد از نبی مقتدای بحق

علی ابن بوطالب هاشمیست

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٧۴

 

مخور ای ابن یمین غم چو وفاقت برسد

بحضور عم و خال و پدر و مادر نیست

هر وفاتی که بسلطانیه واقع گردد

تو یقین دان که بفریومد از آن خوشتر نیست

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٧۵

 

نکند عمر خویشتن ضایع

هر که در عقل او قصوری نیست

هر چه او را جماد میشمرند

هیچش از نیک و بد شعوری نیست

آدمی نیز اگر بهرزه زید

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٧۶

 

وزیر مشرق و مغرب مگر نمیداند

که منصبی که مرا هست هیچکس را نیست

بر آستانه جاه و جلال و قدرت تو

ثری بتربیت او کم از ثریا نیست

مشیر مملکتش راستی نمیشاید

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٧٧

 

وزیر شاه نشان ای یگانه دو جهان

توئی که ذات تو مقصود از سه مولودست

چهار ماه بود تا به پنجگانه حواس

ز شش جهه به دل خسته ام که موعودست

ز هفتمین درک انتطار برهانم

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٧٨

 

والاضیاء دین توئی آنکس که آفتاب

در پیش رای انورت از ذره کمترست

الفاظ دلگشای ترا نزد علاقان

اندر مذاق طوطی جان ذوق شکرست

دی قطعه ئی بدست من افتاد ناگهان

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٧٩

 

هر که رنجی کشید و گنج نهاد

بضرورت به دیگران بگذاشت

چون نظر میکنی در آخر کار

حاصل گنج غیر رنج نداشت

خرم آنکس که همچو ابن یمین

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٨٠

 

هر یکی از شهان بوقت شکار

صید دیگر کند بقوت بخت

شاه یحیی چو عزم صید کند

شهریاران رباید از سر تخت

باد پاینده تا جهان گیرد

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٨١

 

هر که در کارها مشاوره کرد

گلبن باغ دولتش بشکفت

هر مهمی که باشد از بدو نیک

در جهان با دو شخص باید گفت

اولا آنکه او بحق گوئی

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٨٢

 

هر که در صبح از بگه خیزی

در دل از مهر حق چراع افروخت

هر چه خاشاک راه او میشد

بر سر آتش فناش بسوخت

آدمی زاد را طریق معاش

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٨٣

 

هر که را در جهان همی بینی

گر گدائی و گر شهناهیست

طالب لقمه ایست و ز پی آن

در تک چاه یا سر چاهیست

مقصد خلق جمله یکچیز است

[...]

ابن یمین
 
 
۱
۱۵۴
۱۵۵
۱۵۶
۱۵۷
۱۵۸
۴۰۰