اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰
در جهان هفت خصال است پسند حکما
که از آن هفت فراترعددی با من نیست
چو بمطعوم در آئی بسوی گوشت گرای
که بدن را به ازاو هیچ غذا ممکن نیست
وانکه را، هست نپوشد سلب فاخر پاک
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱
شاها مَثل رخ تو و روح
چون باغ ودماغ و باد و باده است
آن حامله تیغ حیض پالای
صد ملک بیک شکم بزاده است
رضوان در هشت باغ باقی
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۲
پشت بر کار جهان آر که راه این راه است
روی در روی نشاط آر که روز این روز است
ساقیا عالم خاکی گذران است چو باد
در ده آبی که در او آتش آتش سوزاست
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۳
بواهبی که بر ارباب عقل و اهل یقین
بفیض نور خرد راه کشف پیموده است
که در فراق جناب رفیع تو شب وروز
برید فکر و خیال رهی نیاسوده است
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۴
هر که را دردل از خرد خبراست
صنعت ذات او همه هنر است
هنری باش و هرچه خواهی باش
نه بزرگی بمادر و پدر است
نافه مشک را به بین بمثل
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۵
احوال ناتوانی ایام خویشتن
در مجلس رفیع تو گفتن ثواب نیست
داریم دلبری که چو روی و چو موی او
گلبرگ نوشکفته و مشک بتاب نیست
در بند خواب او همه حیران بمانده ایم
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۶
ای وزیری که گوش هوش تو را
از پس پرده ی قضا خبر است
دیده ی فطنت تو می بیند
هرچه ایام را به پرده در است
پرده های رواق کردونت
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۷
عذری دارم بترک مدحت
چون نسبت عالی تو واضح
جائی است کمال تو که فکرت
قاصر نظر است از آن مطامح
در دیده ی وهم من نیائی
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۸
گله هجر تو با وصل تو میکردم دوش
گر بشد عمر مرا هیچ بجزغم نگشاد
زان میان روی بمن کرد خیالت که اثیر
زین سخن بگذر و این واقعه بگذار زیاد
وصل ما مظلمه کس بقیامت نبرد
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۹
من گرد سر کوی تو از بهرتو گردم
بلبل ز پی گل بکنار چمن آید
بشکست دلم در شکن زلف مبادا
کز چشم بدی برشکن او شکن آید
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۰
نیست آئین وفا در شهر ما
من بر آنم خود که در عالم نماند
غمگسار از من بسی غمگین تر است
در جهان گوئی دلی خرم نماند
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۱
بخدائی که رخت عزت او
در سرای کهن نمی گنجد
از عدم ذره بی اجازت او
در خم کاف کن نمی گنجد
کانچه اندر ضمیر شوق من است
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۲
بروزگار خودم بعد از این امید نماند
که گشت عودمن از گشت روزگار چوبید
سپید چشم و سیه فام میگذارم عمر
ز دستکاری شاه سیاه و صبح سفید
کلاه دولت من چون بیوفتاد از سر
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۳
ای خسروی که بر درذهن توروح قدس
خود را بخیلتاشی تعریف میدهد
خادم نه ناقدی است که در رشته سخن
یکسان چو آسمان سره و زیف میدهد
باوی بصرف تهنیت امروز نقدهاست
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۴
نهاد طبع لطیفت چه گوهری است کزو
هزار دریا در لحظه ئی همی زاید
روان، بمجلس مانوس او بیاراید
بصر، بطلعت میمون او بیاساید
خرد چسان کمر عشق برمیان بندد
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۵
زهی دست بیضات چون تیغ خورشید
جهان را شده نیک از او حالت بد
قلم وار دادی زبان خرد را
چو دفتر نشان کردم این بر دل خود
نه همچون دوات سیه کاسه مانم
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۶
شها زهره گر جز ببزمت سراید
دف و بر بطش هر دو ناساز گردند
وگر آفتابت سپر کش نگردد
در او ذره ها ناوک انداز گردند
اثیر است و اقبال هر دو بدین در
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۷
جمشید رکابا توئی آن شاه که امرت
از سنگ سیه ناقه صالح بدر آرد
گر گلبن فردوس خورد آب خلافت
برجای گل تازه، شتر خار بر آرد
او، بار بیک رقص شتر بگسلد از هم
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۸
بخدائی که روی بند عدم
امرش از چهره جهان بگشاد
باد لطفش بباغ رحمت در
بید امید را زبان بگشاد
عقد های جواهر و اعراض
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۹
خسرو دشمن شکن که صورت فتحش
در سر تیغ جهانگشای توان دید
با سخطش، صولت عقاب توان یافت
در نظرش، سایه همای توان دید
هندوی شب را ز گرد طره چترش
[...]