ای وزیری که گوش هوش تو را
از پس پرده ی قضا خبر است
دیده ی فطنت تو می بیند
هرچه ایام را به پرده در است
پرده های رواق کردونت
شده محرم چو پرده های دراست
غیب همخوابه فراست توست
گرچه خاتون پرده ی قدر است
خوش نوائی است صیت تو لیکن
زخمه اکنون ز پرده دگراست
پرده از روی کار باز مگیر
که در او چشم خورده ی دگراست
کنه پرده دار بی معنی است
که بر این پرده طعنه را گذر است
نقش آن خام قلتپان دیدن
دیده را همچو پرده بصر است
پرده نام و ننگ من بدرید
نیست این پرده دار، پرده دراست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به وزیر اشاره دارد که آگاهی و بصیرت او از وقایع پنهان اطرافش است. او میتواند واقعیتها را فراتر از ظاهر ببیند و به عمق مسائل پی ببرد. اما او را از این میترساند که پردهها و موانع ممکن است او را از حقیقت دور کنند. شاعر به اهمیت هوشیاری در درک واقعیات میپردازد و هشدار میدهد که نباید اجازه داد که غفلت یا نادانی مانع از دیدن حقایق شود. در نهایت، شاعر نشان میدهد که شناخت عمیق، فراتر از نام و ننگ، اصل و حقیقت را در زندگی نمایان میسازد.
هوش مصنوعی: ای وزیر، تو که از پشت پردهی تقدیر، اطلاعات و داناییات به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: چشمی که به درک و فهم عمیق مجهز است، میتواند همهی رویدادها و زمانها را که به گونهای پنهان و در پس پرده قرار دارند، ببیند و درک کند.
هوش مصنوعی: پردههای زیبا و باارزش به حجاب آمدهاند، مثل پردههای در خانه.
هوش مصنوعی: ناپیدا و پنهان بودن به دلیل آگاهی و درک توست، هرچند که مقام عالی و زینت آن از طرف یک زن برجسته و با اراده است.
هوش مصنوعی: صدای تو زیبا و دلنشین است، اما حالا نوا و زخمهای که میشنویم از ساز دیگری میآید.
هوش مصنوعی: پوشش و حجاب از روی کار بردار، زیرا در آن نگاه دیگران هم وجود دارد.
هوش مصنوعی: شخصی که پردهدار است و معنی عمیق را نمیفهمد، نمیتواند به درستی به مضمون و پیام این پرده پی ببرد.
هوش مصنوعی: تصویر آن جوان خوشچهره، به چشمها مانند پردهای است که جلوی بینایی را میگیرد.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که من به هیچ چیزهایی که باعث شرمندگی یا افتخار من شود اهمیت نمیدهم. کسی که پرده را نگه داشته، به من ارتباطی ندارد و من خودم هم هیچ نیازی به آن پرده ندارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر چه خواهیکنیکه حکم تراست
زآنکه حکمت ورای چون و چراست
تا زمین زیر گنبد خضراست
بی جهانیان جهان نیاید راست
طفل اشکم مدام در نظر است
چه توان کرد؟ پارهٔ جگر است
میرود یار و مدعی از پی
خوب و زشت زمانه در گذر است
نیکویی کن شها که در عالم
نام شاهان به نیکویی سمر است
یک صحیفه ز نام نیک ترا
بهتر از صد خزانه گهر است
هیچ نعمت چو زندگانی نیست
به خوشی نزد هر که جا نور است
منم آن کسی که زندگانی من
بی تو از روز مرگ تلخ تر است
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.