عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۱۶ - دار زدن ارجاسپ گودرز پیر را گوید
دگرپور کشواد گودرز را
مر آن پیر بارای و باارز را
برآن تا سرانشان ببرم ز تن
به خون پسر اندرین انجمن
یلان را چنان بسته بر دار خوار
[...]
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۱۷ - نامه فرستادن زال زر به نزدیک ارجاسپ گوید
چه خوابید در دخمه گودرز پیر
برآمد خروش از یلان دلیر
نزاد است گفتی مگر مادرش
ندید است گیتی سر و افسرش
فرستاد کس پیش ارجاسپ زال
[...]
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۱۸ - پیدا شدن ابر تیره و بردن فرامرز گوید
که ناگاه ابری برآمد سیاه
فرامرز را برد از آوردگاه
یکی نعره برخواست از تیره ابر
چنان چونکه از بیشه غرنده ببر
چنان چونکه برخیزد از خاک دود
[...]
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۱۹ - کشته شدن گرگوی و گرگین بدست ارهنگ و گرفتار شدن اردشیر بیژن گوید
چه ارجاسپ آن دید سرکرد بور
سرافیل گفتی که دم زد بصور
درآمد بناوردگه زود ترک
چو آمد به نزد بره همچو گرگ
به خورشید مینو برآویخت ترک
[...]
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۲۰ - فرستادن ارجاسپ گرگوی گرگین و ارده شیر و پاس پرهیزگار را روئین حصار گوید
چه شد ز آشیان فلک باز مهر
غراب شب افروخت پر بر سپهر
دو لشکر بکشتند از رزم گاه
نشست از بر تخت ارجاسپ شاه
بشد پیش ارهنگ و بوسید پای
[...]
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۲۱ - زخم زدن ارهنگ بانو گشسپ را گوید
چو آمد بر او تیر بارید چیر
نشد تیر بر گبر او جایگیر
یکی خشت برداشت آن دیو زشت
بزد بر بر ماه فرخنده خشت
زره بر درید و به پستان رسید
[...]
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۲۲ - رسیدن شهریار به دربند چین و رزم او با منقاش چین گوید
چه کشتیش آمد به دریای چین
برون آمد از کشتی آن گرد کین
بزد خیمه در پیش دریا کنار
جهان جوی شیراوژن نامدار
همه مرز چین برهم آمد ازین
[...]
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۲۳ - کشته شدن شیر در نخجیر گاه بدست شهریار گوید
سپهبد چو آن دید بر کرد اسب
برشیر آمد چو آذر گشسپ
از آن تیز تک آهوی شیر گیر
فرو جست آن گرد شمشیرگیر
یکی حمله آورد برشیر نر
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۱ - در شکر باری تعالی
تو را ای خردمند روشنروان
زبان کرد یزدان از اینسان روان
خرد داد و جان داد و پاکیزههوش
دل روشن و چشم بینای و گوش
که او را به پاکی ستایش کنی
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۲ - در ستایش دانش
بدین سر همه دانش آموز و بس
که جز دانشت نیست فریادرس
به دانش به یزدان توانی رسید
چو دانش جهان آفرین نافرید
درختی ست دانش به پروین سرش
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳ - در ستایش خرد
چو همراه دانش نباشد خرد
نه نیک آید از دانش تو نه بد
وز آن پس دلی شسته باید ز راز
رسیده بدو راز یزدان فراز
هنر کرده در زیر او بیخ سخت
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۴ - در بی ثباتی عمر
نماید همی کاین جهان یک دم است
اگر شادکامی و گر خود غم است
به یک دم زدن نیست خواهی شدن
به نیکی به آید همی دم زدن
تو چندان به کاخ اندری کدخدای
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۵ - در نعت النّبی صلّی الله علیه
سرِ داد پیغمبر پاکدین
اگر خواستی گنج روی زمین
بر او آشکارا شدی بی گمان
بر او زر بباریدی از آسمان
کسی کاو نهاد از برِ عرش پای
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۶ - اشاره به نظم بهمن نامه
یکی داستان گفته بودم ز پیش
چنانچون شنیدم ز کمّ و ز بیش
چنان داستانی ز رنگ و ز بوی
همه پادشاهی بهمن در اوی
به شعرش چو گنجی بیاراستم
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۷ - در سبب نظم کوش نامه
زمانه چو کارم دلارای کرد
دلم داستانی دگر رای کرد
یکی مهتری داشتم من به شهر
که از دانش و مردمی داشت بهر
جوانی که هر کس که او را بدید
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۸ - در مدح پادشاه اسلام
به نام شهنشاه گیتی گشای
فریدون به دانش، سکندر به رای
گیومرث نامِ منوچهر چهر
سیاوخش دیدارِ هوشنگ مهر
فرامرز گردن، فریبرز یال
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۹ - داستان کوش و مانوش
در این داستان ژرف بنگر کنون
چو برخواند از پیش تو رهنمون
ببین تا به گیتی چه کرده ست کوش
سر مرزبانان فولادپوش
دو چشم آسمانگون و چهره چو خون
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۱۰ - نیرنگ کوش با رومیان
از امروز تا سیصد و اند سال
از ایران پدید آید آن بی همال
هر آن شاه کآید به فرمان او
بماند بدو افسر و جان او
اگر سوی روم آورد لشکری
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۱۱ - نامه نوشتن کوش به سوی مانوش
به مانوش پس نامه فرمود کی
نبیسنده برداشت باریک نی
سرنامه از شاه گردان و کین
سر تازیان شاه ایران زمین
نیا، خسرو گرد گیتی گشای
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۱۲ - رسیدن نامه ی کوش به مانوش و فرستادن نامه به سوی کوش
چنین تا به درگاه مانوش شد
همه رنج راهش فراموش شد
چو مانوش برخواند گفتار شاه
ز اندیشه شد رنگ رویش چو کاه
فرستاده را گفت کاین شاه نو
[...]