اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۳۱ - پاسخ نامه گرشاسب از فریدون
نبشت آن گهی پاسخش باز و گفت
رسید آن سخن های با مهر جفت
یکی نامه گویا چو فرخ سروش
که از در معنی صدف کرده گوش
پیام آورش مژده را مایه بود
[...]
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۳۲
وز آن سو نریمان چو یک مه ببود
به درگاه شه رفت شبگیر زود
کمر بسته راه و بر سر کلاه
ز بهر شدن خواست فرمان شاه
دگر گفت کز چین چو برخاستم
[...]
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۳۳ - زادن سام نریمان
پسر زاد ماهی که از چرخ مهر
ز خوبی بدو آرزو کرد مهر
به دیدار گفتی پدر بود راست
برین برگوا کس نبایست خواست
نریمان یل نام او سام کرد
[...]
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۳۴ - داستان قباد کاوه
چو شد پهلوان بسته ره را کمر
قباد آن کجا کاوه بودش پدر
به درگه چنین گفت پیش مهان
که این شه ندارد نهاد شهان
پدرم از جهان جز مر او را نخواست
[...]
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۳۵ - داستان گرشاسب با شاه طنجه
کنون از شه طنجه و پهلوان
شنو کار کین جستن هر دوان
بدان گه که از نزد ضحاک شاه
سوی طنجه شد پهلوان سپاه
ز دریا و خشک آنچه آورده بود
[...]
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۳۶ - رزم دیگر گرشاسب با شاه طنجه
سپیده چو شب را به بر درگرفت
شبش کرد بدرود و ره برگفت
ببد سیم دریا زمین زر زرد
خُمآهن کُه و آسمان لاژورد
گرفتند گردان به کین ساختن
[...]
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۳۷ - جنگ دیگر گرشاسب با شاه طنجه
چو شاه حبش سوی خاور گریخت
همه رخت و دینار و گوهر بریخت
شه روم بنشست بر تخت عاج
درآویخت زایوان پیروزه تاج
دو لشکر به هم کینه خواه آمدند
[...]
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۳۸ - گردیدن گرشاسب و عجایب دیدن
سپهبد چو از طنجه برگاشت باز
بگشت اندر آن مرز شیب و فراز
همی خواست تا یکسر آن بوم و بر
ببیند که کم دید بار دگر
چو یک هفته شد دید کوهی چو نیل
[...]
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۳۹
به ایران سوی شاه با فرهی
چو آمد به شاه کیان آگهی
پذیره شدش منزلی بیش و کم
نشست از بر تخت با او به هم
ببوسید و پرسید چیزی که دید
[...]
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۴۰ - سپری شدن روزگار گرشاسب
از آن پس جهان پهلوان گاه چند
همی زیست خرم دل و بی گزند
چو بر هفتصدش شد سی و سه سال
ز تن مرغ عمرش بیفکند بال
جهان کند بیخ درنگش ز جای
[...]
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۴۱ - پند دادن گرشاسب نریمان را
برفتند گریان و گرشاسب باز
دگر باره شد با نریمان به راز
بدو گفت کآمد سر امید من
ز دیوار در رفت خورشید من
چو مرگ آمد و کار رفتن ببود
[...]
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۴۲ - وفات گرشاسب و مویه بر او
از آن پس چو روز دهم بود خواست
خورش آرزو کرد و بنشست راست
بخورد اندکی وز خورش بازماند
سبک سام را با نریمان بخواند
چنین گفت کز بهر زخمم زمان
[...]
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۴۳ - خبر یافتن فریدون از مرگ گرشاسب
چو نزد فریدون ز سوگ و ز غم
رسید آگهی گشت از انده دژم
همه جامه زد چاک و بنداخت تاج
غریوان به خاک آمد از تخت عاج
همی گفت گردا گوا سرورا
[...]
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۴۴ - در خاتمت کتاب
شد این داستان بزرگ اسپری
به پیروزی و روز نیک اختری
ز هجرت براوبر سپهری که گشت
شده چارصد سال و پنجاه و هشت
چنان اندرین سعی بردم ز بن
[...]
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم
سپاس و آفرین آن پادشا را
که گیتی را پدید آورد و ما را
بدو زیباست ملک و پادشایی
که هرگز ناید از ملکش جدایی
خدای پاک و بی همتا و بی یار
[...]
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲ - گفتار اندر ستایش محمد مصطفى علیه السلام
کنون گویم ثناهای پیمبر
که ما را سوی یزدانست رهبر
چو گمراهی ز گیتی سر برآورد
شب بی دانشی سایه بگسترد
بیامد دیو و دام کفر بنهاد
[...]
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳ - گفتار اندر ستایش سلطان ابوطالب طغرلبک
سه طاعت واجب آمد بر خردمند
که آن هر سه به هم دارند پیوند
ازیشانست دل را شادکامی
وزیشانست جان را نیکنامی
دل از فرمان این هر سه مگردان
[...]
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴ - گفتار اندر ستایش خواجه ابو نصر منصور بن مهمد
چو ایزد بندهای را یار باشد
دو چشم دولتش بیدار باشد
ز پیروزی به دست آرد همه کام
ز بهروزی به چنگ آرد همه نام
کجا چیزی بود زیبا و شهوار
[...]
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵ - گفتار اندر گرفتن سلطان شهر اصفهان را
چو سلطان معاصم شاه شاهان
به فال نیک آمد در صفاهان
به شادی دید شهری چون بهاری
چو گوهر گرد شهر اندر حصاری
خلاف شاه او را کرده ویران
[...]
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶ - گفتار اندر ستایش عمید ابو الفتح مظفر
چه خواهی نیکتر زین ای صفاهان
که گشتی دار ملک شاه شاهان
همی رشک آرد اکنون بر تو بغداد
که او را نیست آنچ ایزد ترا داد
شهنشاهی چو سلطان معظم
[...]