گنجور

ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۴۴ - و به نستعین و نستمد

 

بود به لفظ فرانسی ایا نگار جمیل

خدا دیو پرفت انبیا و گید دلیل

امی، صحابه سیل آسمان، و غبرا تر

پلاس جای و پارادی جنان سقز آنفر

آتش است و قیامت شمار «سوپرم ژور»

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۵۱ - در تعداد پایتخت دول عالم

 

ای دبستان فضل را شاگرد

در لب خود حدیث من کن ورد

تا بعون خدای عزوجل

بشمرم بر تو پای تخت دول

مرکز ملک جم بود «تهران »

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » اضافات » شمارهٔ ۲ - در هجو استاد محمد دلاک

 

استاد محمد آنکه دلاک بود

همچون دم تیغ خویش ناپاک بود

مقراض اجل تسمه عمرش ببرد

وزنشتر من زخم دلش چاک بود

باید نگریست تیغ همچون نیشش

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » اضافات » شمارهٔ ۴ - در هجو میرزا بابا طبیب خلخالی

 

طبیبی زخلخال آمد بری

کمر بسته وزرد رخ همچو نی

سر و پوز او همچو بوزینه بود

زنخدانش آویزه سینه بود

بشخصه رخش همچو صفرای من

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » اضافات » شمارهٔ ۹

 

فروزنده تخت و دیهیم و گاه

بتن یادگار منوچهر شاه

بیفزود بر بندگانش امید

در علم را پادشه شد کلید

بسی سال گردون گردنده گشت

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » اضافات » شمارهٔ ۱۱

 

باری اندر دین چو من حیران شدم

درهمه راه و رهی پویان شدم

اهل حق را بود پیرو مرشدی

با نشان و خوب و پاک از هر بدی

نام او شیخ نظر پیش از علی

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » اضافات » شمارهٔ ۱۳ - خبر دادن تیمور از انقلاب روس

 

سال سی و شش نهد شاه آزادی برخش

می دهد سالار قدرت هر کسی را بهر و بخش

راست می بینم که آشوبی بود در سی و دو

حق همی داند که من آنروز شادم یا که تو

لشکر روس است سرگردان و مغلوب و زبون

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » اضافات » شمارهٔ ۱۵ - آیین نصیری

 

ابتدا هست یار و آخر نیز

حکم خاوندگار حی عزیز

آنچه بنوشته اندرین ورق است

شرط و اصل شدن باهل حق است

اهل حق را درین دوازده ماه

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » اضافات » شمارهٔ ۱۶ - آیین غسل جنابت

 

از جنابت چو دامنت آلود

بایدت در زمان غسل سرود

که کنم غسل غسل از پی یار

حق بکار است و پاک شد مردار

ابتدا هست یار و آخر یار

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » اضافات » شمارهٔ ۱۷ - آیین غسل و روزه حقیقت سه روزه

 

غسل روزه حقیقت این است

راه دین و طریقت این است

که بگوئی زصدق دل یکبار

جستم از پیر خرقه این اسرار

دیدن یار و ساغر ابرار

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » اضافات » شمارهٔ ۱۸ - در زیارت خفتگان بستر خاک

 

چون گذارت فتد بگورستان

بر مزار گذشتگان بر خوان

که سلام علیکم ای احباب

ای اسیران خاک و رفته بخواب

ای به صد آرزو غنوده بخاک

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » اضافات » شمارهٔ ۱۹ - در ضعف پیری و سبب منظوم ساختن آیین نصیری فرماید

 

روزگاری که از طلایه مرگ

شاخ عمر مرا خزان شد برگ

ریخت در جویبار و گلبن خشک

برف و کافور جای سنبل و پشک

نعمت و ناز رخت بسته زکوی

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » اضافات » شمارهٔ ۲۷

 

آنانکه چو خس ز جنبش موج

گاهی بحضیض گاه در اوج

دریای جلال را کنون فلک

سبحان الله مالک الملک

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » منظومه‌ها » شورشنامه » بخش ۱ - شورشنامه

 

سراینده داستان نوی

رقم زد بر این صفحه بانوی

که دانند مردان این کهنه دز

زنان را نباشد سزاوار عز

بجز کجروی نیست در کارشان

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » منظومه‌ها » شورشنامه » بخش ۲ - رفتن حسنخان به دربار ظل السطان در شکایت از بانوی خود

 

خروشان و جوشان و گریان و زار

روان شد سوی درگه شهریار

بغلطید بر خاک و نالید سخت

که ای در خور تاج و دارای تخت

که ای شاه با عدل فرو نگین

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » منظومه‌ها » شورشنامه » بخش ۳ - پاسخ دادن ظل السلطان حسنخان را

 

شه پاک دل ظل السلطان راد

خداوند اورنگ و فرهنگ و داد

بپاسخ چنین گفت جوشنده را

همان ابر و باد خروشنده را

که هیهات در عهد ما ظلم چیست

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » منظومه‌ها » شورشنامه » بخش ۴ - نالیدن حسنخان حضور ظل السلطان

 

ستمدیده برداشت فریاد و آه

که ای رفته عدلت ز ماهی بماه

ز جفتم که با ناله جفت آمدم

شب و روز بی خورد و خفت آمدم

مرا جفت بیگانه خویش گشت

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » منظومه‌ها » شورشنامه » بخش ۵ - خواستن دبیر و صدور حکم بحکمران عراق

 

ببر خواند شهزاده دانا دبیر

بدو گفت کی شخص روشن ضمیر

یکی چامه بنویس چون روی حور

که باشد در او از تف نار نور

رقم ساز بر حکمران عراق

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » منظومه‌ها » شورشنامه » بخش ۶ - ارائه دادن رقم ظل السلطان به حاکم عراق و فرستادن مأمور به خانقاه سفلی

 

ستمدیده برداشت فرمان شاه

بصد شکر بیرون شد از بارگاه

روان شد سوی خان حاکم چنان

که سودش سر از فخر بر آسمان

چو حاکم فرو خواند توقیع شاه

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » منظومه‌ها » شورشنامه » بخش ۷ - فرستادن قاصد بداین برای احضار میرزا یحیی پسر حسن خان

 

وز آن سو فرستاد خان اجل

یکی قاصدی تند پا چون اجل

به داین به نزدیک یحیای راد

که ای برمکی رأی فرخ نژاد

برو زود در عرصه خانقاه

[...]

ادیب الممالک
 
 
۱
۶۳۲
۶۳۳
۶۳۴
۶۳۵
۶۳۶
۶۶۷