الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان چهارم » بخش ۶۵ - نامه فرستادن کوفیان به مصعب
که ایدر شتاب آر فرمان تو راست
همه گنج و شهر و تن و جان تو راست
براهیم جنگی به موصل دراست
سپه دور و، مختار بی یاور است
همه کوفیانند با وی به کین
[...]
الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان چهارم » بخش ۶۶ - سلاح نبرد خواستن امیر و خطاب او با جوشن
وزان پس به گنجور گفتا: برو
بیاور همان دشنه ی سر درو
سلیح و کمند و کمان مرا
همان رمح چون پر غمان مرا
برفت و بیاورد گنجور او
[...]
الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان چهارم » بخش ۶۷ - بیرون آمدن مختار با یاران
بگفتند یاران که ای نامدار
همانی که گفتی تو در کارزار
نه ما هم پرستندگان توایم
به جان و دل از بندگان توایم
بود بنده ی یکدل ممتحن
[...]
الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان چهارم » بخش ۶۸ - تنها ماندن امیر مختار و مویه گری
به یاد آمدش گویی آن رزمگاه
که مسلم درآن کشته شد بیگناه
همان خواری او به چشم آمدش
زتیمار او دل به خشم آمدش
همی دست برسر زد و کرد، آه
[...]
الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان چهارم » بخش ۶۹ - مخاطبه ی امیر مختار غایبانه با ابراهیم اشتر
صبا هدهدم من سلیمان تویی
سزد گر پیامم از او بشنوی
ازو نامه گیری و بر خوانی اش
نهی بر سرو روی و پیشانی اش
درآن نامه بنوشته بین که من
[...]
الهامی کرمانشاهی » گزیدهٔ منظومهٔ «حسن منظر» » شمارهٔ ۱
ای از تو محیط مرکز خاک
نه منظر برکشیده افلاک
روزی ده ممکنات جودت
نام آمده واجب الوجودت
ای کرده زبان هر سخن ساز
[...]
الهامی کرمانشاهی » گزیدهٔ منظومهٔ «حسن منظر» » شمارهٔ ۲ - فی نعت النبی صلی الله علیه و آله و سلم
زیر افکن تاج چیردستان
سرسلسلهٔ خداپرستان
بیضا علم و ستاره موکب
قدسی حشم و براق مرکب
اول غرض از نظام عالم
[...]
الهامی کرمانشاهی » گزیدهٔ منظومهٔ «حسن منظر» » شمارهٔ ۳ - در منقبت گوید
ویژه ملک ممالک عشق
آن مرشد و پیر سالک عشق
داماد و پسر عم پیمبر
مولای جهان ولیّ داور
شاه دو سرا علی عالی
[...]
الهامی کرمانشاهی » گزیدهٔ منظومهٔ «حسن منظر» » شمارهٔ ۴ - در مدح حضرت صدیقه ی کبری علیهاالسلام گوید
این تا جوران عرش مسند
هستند ز گوهر محمد
مادر همه را بتول عذراست
کاو را لقب از خدای زهراست
آن عصمت کردگار بی چون
[...]
الهامی کرمانشاهی » گزیدهٔ منظومهٔ «حسن منظر» » شمارهٔ ۵ - در مناجات گوید
ای شورش عشق از تو شوری
مهر و مه و انجم از تو نوری
منظور تویی ز عشق ما را
نی منظر حسن آن دلارا
زین نامه که هست دفتر حسن
[...]
الهامی کرمانشاهی » گزیدهٔ منظومهٔ «بستان ماتم» » شمارهٔ ۱
به نام آنکه جان را داد مسکن
چو یوسف اندرون محبس تن
به نام آنکه دلها کرد نخجیر
ز عشق افکندشان بر پای زنجیر
جهانبان کارفرمای یگانه
[...]
الهامی کرمانشاهی » گزیدهٔ منظومهٔ «بستان ماتم» » شمارهٔ ۲ - در نعت حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم گوید
شهنشاه رسولان مکرّم
جهاندار و نگهبان دو عالم
خداوند براق و رفرف و تاج
شه گردو ننورد و عرش معراج
محمد آفتاب برج لولاک
[...]
الهامی کرمانشاهی » گزیدهٔ منظومهٔ «بستان ماتم» » شمارهٔ ۳ - در منقبت شاه اولیاء علیه السلام گوید
سریر آرای ایوان هدایت
امیرالمؤمنین شاه ولایت
امام اولین ملک جهان را
خبردار آشکارا و نهان را
چراغ چشم و روح جسم آدم
[...]
الهامی کرمانشاهی » گزیدهٔ منظومهٔ «بستان ماتم» » شمارهٔ ۴ - در مدح باب الحوایج موسی بن جعفر علیهماالسلام
سزد گر با دل پژمان کنم یاد
درود از بسته ی زنجیر بیداد
پناه خلق و فرزند پیمبر
امام هفتمین موسی بن جعفر
اسیر فتنه ی بدخواه ملعون
[...]
الهامی کرمانشاهی » گزیدهٔ منظومهٔ «بستان ماتم» » شمارهٔ ۵ - در مدح شیخ و مرشد خویش گوید
کنون گویم ثنا مرد خدا را
سمیّ مصطفی و مجتبی را
شهی دنیا به چشم همّتش دون
کشیده خانقاهش سر به گردون
یکی شمعی دلم کاشانه ی او
[...]
وفایی مهابادی » دیوان فارسی » مثنوی پیک صبا
زد صفیری مرغ جان بالای عرش
کرد مشکین از نفس سیمای عرش
خواند بر دل یک ورق آیات عشق
گشت دل سرمست تسلیمات عشق
دلبر ترسا خمار و می زده
[...]
غبار همدانی » لیلی و مجنون
شنیدم روزی از رندی قدحنوش
به سان لاله از خون پیرهنپوش
که لیلی را چو رنگ ارغوانی
شد از هجران مجنون زعفرانی
به دل زخم فراقش کارگر شد
[...]
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش یک » سایر اشعار » شماره ۲۶ - مناجات نامه
الهی به مستان جام شهود
به عقلآفرینان بزم وجود
به ساغرکشان شراب ازل
به میخوارگان می لم یزل
به آنانکه بیباده مست آمدند
[...]
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » مدایح » شمارهٔ ۱۵ - مولود ختم ولایت زمان عجل الله فرجه
دو هفته پیش که آید ز ره مه شعبان
رسید پیک سموم و برید تابستان
نفس گسسته بدن خسته دیده آتشخیز
ز ره رسیده تعب دیده سینه آتشخوان
درشت خوی و ترش روی و تلخگوی چنان
[...]
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مثنوی » بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم
بنام انکه ذات اوست پیدا
وزو بر ذیل پایان دست مبدا
ز مبدا و ز پایانست بیرون
که او باشد بلند و این و آن دون
بکنهش غیر او را دسترس نیست
[...]