گنجور

 
الهامی کرمانشاهی

شهنشاه رسولان مکرّم

جهاندار و نگهبان دو عالم

خداوند براق و رفرف و تاج

شه گردو ننورد و عرش معراج

محمد آفتاب برج لولاک

کزو هستی گرفت اجرام افلاک

طراز کارگاه آفرینش

فروغ افزای چشم اهل بینش

خدا نی لیک چون ذات خدایی

سزاوار لباس کبریایی

ز حق تا کار دین آرد به سامان

ز فرقانش به دست پاک فرمان

ز کرسی تخت بر ایوان جاهش

گروه قدسیان یکسر سپاهش

نجوم از خرمن او خوشه ای چند

ز ملکش هفت گردون گوشه ای چند

ز شهر حشتمش فردوس کاخی

ز باغ همتش طوباست شاخی

به در یک بنده جبریل امینش

به گیتی ناسخ هر شرع دینش

دوام ملتش در استقامت

شده پیوسته تا روز قیامت

کشیده خط نسخ آیات تنزیل

ازو بر نامه ی تورات و انجیل

به هم بشکسته لشکر کافران را

برافکنده بتان و بتگران را

شکوه او دم ناقوس بسته

صلیب و خاج ترسایان شکسته

براقش چند گامی ناشمرده

همه نُه باره ی گردون سپرده

کشیده ناز او بر عرش دامان

شده حق را به پشت پرده مهمان

از آن اصل طراز ملک هستی

پدید آمد ره یزدان پرستی

برابر با نبی زوج بتول است

که فرّخ نفس او نفس رسول است

همان بِه کز پس نعت پیمبر

ثنا بر پاک دامادش کنم سر