نیر تبریزی » لآلی منظومه » بخش ۹ - مناجات زبانحال از قول آنحضرت
الهی اکبر از تو اصغر از تو
بخون آغشتگانم یکسر از تو
اگر صد بار دیگر بایدم کشت
حسین از تو سر از تو خنجر از تو
قضای تو چو بروفق تقاضا است
[...]
نیر تبریزی » لآلی منظومه » بخش ۲۰ - زبانحال از قول جناب سکینه به جناب علی اکبر
برادر ایمنم با تو در ایندشت
چو نالان بلبلی برطرف گلگشت
خوشم با تو کنون اما دریغا
که باید رفتن و واهشتن ایندشت
برادر چون کشم تنگت در آغوش
[...]
نیر تبریزی » لآلی منظومه » بخش ۲۱ - ایضا
کدام قصه دهم شرح و زار و زار بنالم
ز جور شمر دغا یا ز هجر یار بنالم
کدام سر و ببالای نازنین تو ماند
که من بسایۀ آن سرو جویبار بنالم
هزار سال گرم باشد عمر ایگل رعنا
[...]
نیر تبریزی » لآلی منظومه » بخش ۵۴ - در مدح حضرت علی ابن موسی الرضا
پیچم بخود چو مار در این تنگنای تار
دردا که شد طلسم من این آتشین حصار
گیجی است در دلم ز غم و رنج مهر و ماه
زین بس عجب مدار که پیچم بخود چو مار
دستی بخوان دهر نیالوده چون مگس
[...]
جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۴ - در شهادت ولی داور علی اکبر علیه السلام
چوشد در روز عاشورای پر شور
جهان ازگردکین چون شام دیجور
علی اکبر آن پیرانه عشق
کزو تکمیل شد سرمایه عشق
مهین شهزاده کز حسن رویش
[...]
جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۵ - در تحقیق شکر ایزد ذوالمن و تعزیب قاسم ابن حسن (ع)
ای که ایزد را کنی شکر و سپاس
لفظ را بگذار و معنی را شناس
شکر هر چیزی زجنس خویش دان
وزچنین شکر اندکی را بیش دان
شکر زر وسیم اینست ای عمو
[...]
جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۶ - درشهادت عبدالله بن حسن (ع)
ای که منطق را کنی صرف مرام
بگذر از موضوع و محمول کلام
ذکر چبود پای تا سر ذکر شو
در توجه از حوادث بکر شو
خود همین اعراض محض است از خدا
[...]
جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۷ - در شهادت حربن یزید ریاحی
چون طلیعه صبح عاشورا دمید
ازحق و باطل کتایب صف کشید
نار لاف همسری با نور زد
شرک طبل زادفی الطنبور زد
دید حر کز وضع جیش انگیختن
[...]
جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۸ - در شهادت عابس بن شبیب شاکری
ای چو زنها کرده تکمیل جمال
کن چو مردان عزم تحصیل کمال
چند از این مال و منالت افتخار
کاین منال و مال را نی اعتبار
کس بمال ارمرد کارآگه بدی
[...]
جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۹ - شهادت وهب بن عبدالله
چند نازی ای حکیم از فرط عقل
که حق از عقل تو در ناید بنقل
تو محاط و حق محیط است ای عمو
از علی خوان کلما میزتمو
کی بصا نع میبرد مصنوع پی
[...]
فایز » ترانههای فایز بر اساس نسخهای دیگر » اشعار غیر دوبیتی » مرثیهای دیگر
ببر ای ساربان در قتلگاهم
بده مژده حسین کم سپاهم
بگو عباس! بر پا کن علم را
برآور آرزوهای دلم را
مگر ای ساربان این جا چه جایست؟
[...]
فایز » ترانههای فایز بر اساس نسخهای دیگر » اشعار غیر دوبیتی » شعری ناتمام در مدح عباس بن علی بن ابی طالب(ع)
کوفیان گفتند«عباس آمد از بهر ستیز
ما نداریم دست جنگ او مگر پای گریز
ای پیاده بر زمین افکن تو این تیر و کمان
وای سوار عباس آمد جوشن و مغفر بریز
این غضنفر مر هژبر افکن که شبل حیدر است
[...]
فایز » ترانههای فایز بر اساس نسخهای دیگر » اشعار غیر دوبیتی » ملمع
ایها الطلاب ناموا فی بیوت
-واسکنوا فی دار کم کالعنکبوت
فاذکروا اشعار باقر دائما
-لا تقولوا کان زید قائما
مدرسه باید که تن لاغر کند
[...]
صفی علیشاه » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۳
صهر شاهنشه ظهیرالدوله کاوست
با فقیر از همدمی چون لحم و پوست
وی مرا آمد بشوق و ابتهاج
که بنائی کردهام اندر عراج
خواهم اول تو در آن محکم بنا
[...]
صفی علیشاه » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۴ - نسبنامه
کنون خواهم دروداز حق دگر باز
بروح انبیا و اهل اعجاز
درد اول بروح پاک آدم
که باشد صفوه الله مکرم
دگر نوح نبیالله و دیگر
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم
به نام آنکه بنیاد جهان کرد
عیان نقش زمین و آسمان کرد
بعارف نور قلب و ذوق جان داد
بیان معرفت بعد از عیان داد
به عقل آموخت ادراک حقایق
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲ - باب الالف
الف باشد گرت فهم عبارت
بود بر اول الاشیاء اشارت
مقام نقطه کان ذات احد بود
تجلی در الف از نقطه فرمود
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳ - بیان الاتحاد
ز لفظ اتحاد ار نکته دانیاست
شهود حق واحد خوش بیانیاست
همان واحد که بر کل است معبود
ز کل یکتا و کل بر اوست موجود
به او گر متحد باشند اشیاء
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴ - الاتصال
کنون بشنو که در ضمن مقالت
کنم واقف ز سر اتصالت
عیان عید باشد ذات خود را
بهستی متصل ذات الاحد را
ابا قطع نظر اندر کم و بیش
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۵ - الاحد
احد در نزد صوفی اسم ذاتست
که مطلق ز اعتبارات صفاتست
بود مشروط او بر شرط اطلاق
زهر نسبت که پنداری بود طاق