فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۳۴
غمی شد دل ایرانیان را ز شاه
همه خیره گشتند و گم کرده راه
چو بشنید زال این سخن بردمید
یکی باد سرد از جگر برکشید
به ایرانیان گفت کاین رای نیست
[...]
فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۳۵
چو کیخسرو آن گفت ایشان شنید
زمانی بیاسود و اندر شمید
پراندیشه گفت ای جهاندیده زال
به مردی بیاندازه پیموده سال
اگر سرد گویمت بر انجمن
[...]
فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۳۶
چو دستان شنید این سخن خیره شد
همی چشمش از روی او تیره شد
خروشان شد از شاه و بر پای خاست
چنین گفت کای داور داد و راست
ز من بود تیزی و نابخردی
[...]
فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۳۷
شهنشاه بر تخت زرین نشست
یکی گُرزهٔ گاوپیکر به دست
به یک دست او زال و رستم به هم
چو پیل سرافراز و شیر دژم
به دست دگر طوس و گودرز و گیو
[...]
فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۳۸
به هشتم نشست از بر گاه شاه
ابی یاره و گرز و زرین کلاه
چو آمدش رفتن به تنگی فراز
یکی گنج را درگشادند باز
چو بگشاد آن گنج آباد را
[...]
فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۳۹
به ایرانیان گفت هنگام من
فراز آمد و تازه شد کام من
بخواهید چیزی که باید ز من
که آمد پراگندن انجمن
همه مهتران زار و گریان شدند
[...]
فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۴۰
بفرمود تا رفت پیشش دبیر
بیاورد قرطاس و مشک و عبیر
نبشتند عهدی ز شاه زمین
سرافراز کیخسرو پاکدین
ز بهر سپهبد گو پیلتن
[...]
فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۴۱
جهاندیده گودرز برپای خاست
بیاراست با شاه گفتار راست
چنین گفت کای شاه پیروز بخت
ندیدیم چون تو خداوند تخت
ز گاه منوچهر تا کیقباد
[...]
فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۴۲
چو گودرز بنشست برخاست طوس
بشد پیش خسرو زمین داد بوس
بدو گفت شاها انوشه بدی
همیشه ز تو دور دست بدی
منم ز این بزرگان فریدون نژاد
[...]
فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۴۳
ز کار بزرگان چو پردخته شد
شهنشاه زآن رنجها رخته شد
از آن مهتران نام لهراسب ماند
که از دفتر شاه کس برنخواند
به بیژن بفرمود تا با کلاه
[...]
فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۴۴
به ایرانیان گفت پیروز شاه
که بدرود باد این دل افروز گاه
چو من بگذرم ز این فرومایه خاک
شما را بخواهم ز یزدان پاک
به پدرود کردن رخ هر کسی
[...]
فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۴۵
چو بهری ز تیره شب اندر چمید
کی نامور پیش چشمه رسید
بر آن آب روشن سر و تن بشست
همی خواند اندر نهان زند و است
چنین گفت با نامور بخردان
[...]
فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۴۶
و زآن پس بخوردند چیزی که بود
ز خوردن سوی خواب رفتند زود
هم آنگه برآمد یکی باد و ابر
هوا گشت بر سان چشم هژبر
چو برف از زمین بادبان برکشید
[...]
فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۴۷
چو لهراسب آگه شد از کار شاه
ز لشکر که بودند با او به راه
نشست از بر تخت با تاج زر
برفتند گردان زرین کمر
به آواز گفت ای سران سپاه
[...]
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۲
زنی مرتن شاه را بد بلا
زن بد کنش نام او ماشلا
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۳
ز فزیدیوس و ز دیفیریا
چه مایه شبه شد به لوقاریا
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۴
دل دمخسینوس شد ناشکیب
کخ در کار عذار چه سازد فریب
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۵
بود مرد آرمده در بند سخت
چو جنبنده گردد شود نیکبخت