گنجور

فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۳۱

 

سپهدار ایران و توران دژم

فراز آمدند اندر آن کین به هم

همی برنوشتند هر دو زمین

همه دل پر از درد و سر پر ز کین

به آوردگاه سواران ز گرد

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۳۲

 

چو نزدیک بنگاه و لشکر شدند

پذیرهٔ سپهبد سپاه آمدند

به پیش سپه بود گستهم شیر

بیامد بر پهلوان دلیر

زمین را ببوسید و کرد آفرین

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۳۳

 

چو لشکر چنین پاسخ آراستند

دو پرمایه از جای برخاستند

بدانست لهاک و فرشیدورد

کشان نیست هنگام ننگ و نبرد

همی راست گویند لشکر همه

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۳۴

 

چو از دور لهاک و فرشیدورد

گذشتند پویان ز دشت نبرد

به یک ساعت از هفت فرسنگ راه

برفتند ایمن ز ایران سپاه

یکی بیشه دیدند و آب روان

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۳۵

 

همه شب بنالید تا روز پاک

پر از درد چون مار پیچان به خاک

چو گیتی ز خورشید شد روشنا

بیامد بدان جایگه بیژنا

همی گشت بر گرد آن مرغزار

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۳۶

 

چو از روز نه ساعت اندر گذشت

خور از گنبد چرخ گردان بگشت

جهاندار خسرو به نزد سپاه

بیامد بدان دشت آوردگاه

پذیره شدندش سراسر سران

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۳۷

 

فرستاده آمد به نزدیک شاه

خردمند مردی ز توران سپاه

که ما شاه را بنده و چاکریم

زمین جز به فرمان او نسپریم

کس از خواست یزدان نیابد رها

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۳۸

 

از آن پس خروش آمد از دیده‌گاه

که گرد سواران برآمد ز راه

سه اسب و دو کشته بر او بسته زار

همی بینم از دور با یک سوار

همه نامداران ایران سپاه

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۲

 

چو شد کار پیران ویسه به سر

به جنگ دگر شاه پیروزگر

بیاراست از هر سوی مهتران

برفتند با لشکری بی‌کران

برآمد خروشیدن کرنای

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۳

 

سپهدار توران از آن سوی جاج

نشسته به آرام بر تخت عاج

دوباره ز لشکر هزاران هزار

سپه بود با آلت کارزار

نشسته همه خلخ و سرکشان

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۴

 

چو آگاه شد شهریار جهان

ز گفتار بیدار کارآگهان

ز ترکان وز کار افراسیاب

که لشکرگه آورد ز این روی آب

سپاهی ز جیحون بدین سو کشید

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۵

 

بدو گفت شاه ای سرفراز مرد

نه گرم آزموده ز گیتی نه سرد

از ایدر برو تا میان سپاه

از ایشان یکی مرد دانا بخواه

به کیخسرو از من پیامی رسان

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۶

 

بفرمود تا قارن نیک‌خواه

شود باز و پاسخ گزارد ز شاه

که این کار ما دیر و دشوار گشت

سخنها ز اندازه اندر گذشت

هنر یافته مرد سنگی به جنگ

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۷

 

چو روشن شد آن چادر لاژورد

جهان شد به کردار یاقوت زرد

نشست از بر اسب جنگی پشنگ

ز باد جوانی سرش پر ز جنگ

به  جوشن بپوشید روشن برش

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۸

 

چو خورشید برزد سر از برج گاو

ز هامون برآمد خروش چکاو

تبیره برآمد ز هر دو سرای

همان ناله بوق با کرنای

ز گردان شمشیرزن سی هزار

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۹

 

چو نیمی ز تیره شب اندر گذشت

سپهر از بر کوه ساکن بگشت

سپهدار ترکان بنه بر نهاد

سپه را همه ترگ و جوشن بداد

طلایه بفرمود تا ده هزار

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۱۰

 

بفرمود تا پیش او شد دبیر

بیاورد قرطاس و مشک و عبیر

نبشتند نامه به کاووس شاه

چنانچون سزا بود زان رزمگاه

سر نامه کرد از نخست آفرین

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۱۱

 

وز آن سوی گنگ اندر افراسیاب

به رخشنده روز و به هنگام خواب

همی گفت با هرکه بد کاردان

بزرگان بیدار و بسیاردان

که اکنون که دشمن به بالین رسید

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۱۲

 

دو هفته بر این گونه شادان بزیست

که داند که فردا دل‌افروز کیست

سیم هفته کیخسرو آمد به گنگ

شنید آن غو نای و آوای چنگ

بخندید و برگشت گرد حصار

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۱۳

 

دگر روز چون خور برآمد ز راغ

نهاد از بر چرخ زرین چراغ

خروشی برآمد بلند از حصار

پر اندیشه شد زان سخن شهریار

همانگه در دژ گشادند باز

[...]

فردوسی
 
 
۱
۴۵
۴۶
۴۷
۴۸
۴۹
۶۸۵