بفرمود تا پیش او شد دبیر
بیاورد قرطاس و مشک و عبیر
نبشتند نامه به کاووس شاه
چنانچون سزا بود زان رزمگاه
سر نامه کرد از نخست آفرین
ستایش سزای جهان آفرین
دگر گفت شاه جهانبان من
پدروار لرزیده بر جان من
بزرگیش با کوه پیوسته باد
دل بدسگالان او خسته باد
رسیدم ز ایران به ریگ فرب
سه جنگ گران کرده شد در سه شب
شمار سواران افراسیاب
نبیند خردمند هرگز به خواب
بریده چو سیصد سر نامدار
فرستادم اینک بر شهریار
برادر بد و خویش و پیوند اوی
گرامی بزرگان و فرزند اوی
وز آن نامداران بسته دویست
که صد شیر با جنگ هر یک یکیست
همه رزم بر دشت خوارزم بود
ز چرخ آفرین بر چنان رزم بود
برفت او و ما از پس اندر دمان
کشیدیم تا بر چه گردد زمان
بر این رزمگاه آفرین باد گفت
همه ساله با اختر نیک جفت
نهادند بر نامه مهری ز مشک
از آن پس گذر کرد بر ریگ خشک
چو ز آن رود جیحون شد افراسیاب
چو باد دمان تیز بگذشت آب
به پیش سپاه قراخان رسید
همی گفت هر کس ز جنگ آنچه دید
سپهدار ترکان چه مایه گریست
بر آن کس که از تخمهٔ او بزیست
ز بهر گرانمایه فرزند خویش
بزرگان و خویشان و پیوند خویش
خروشی یر آمد تو گفتی که ابر
همی خون چکاند ز چشم هژبر
همی بودش اندر بخارا درنگ
همی خواست کایند شیران به جنگ
از آن پس چو گشت انجمن آنچه ماند
بزرگان برتر منش را بخواند
چو گشتند پر مایگان انجمن
ز لشکر هر آن کس که بد رای زن
زبان بر گشادند بر شهریار
چو بیچاره شدشان دل از کارزار
که از لشکر ما بزرگان که بود
گذشتند و ز ایشان دل ما شخود
همانا که از صد نماندست بیست
بر آن رفتگان بر بباید گریست
کنون ما دل از گنج و فرزند خویش
گسستیم چندی ز پیوند خویش
بدان روی جیحون یکی رزمگاه
بکردیم زان پس که فرمود شاه
ز بی دانشی آنچه آمد به روی
تو دانی که شاهی و ما چارهجوی
گر ایدون که روشن بود رای شاه
از ایدر به چاچ اندر آرد سپاه
چو کیخسرو آید به کین خواستن
بباید تو را لشکر آراستن
چو شاه اندر این کار فرمان برد
ز گلزریون نیز هم بگذرد
بباشد به آرام به بهشت گنگ
که هم جای جنگست و جای درنگ
بر این بر نهادند یکسر سخن
کسی رای دیگر نیفگند بن
برفتند یکسر به گلزریون
همه دیده پر آب و دل پر ز خون
به گلزریون شاه توران سه روز
ببود و برآسود با باز و یوز
برفتند زان جایگه سوی گنگ
به جایی نبودش فراوان درنگ
یکی جای بود آن به سان بهشت
گلش مشک سارا بد و زر خشت
بدان جایگه شاد و خندان بخفت
تو گفتی که با ایمنی گشت جفت
سپه خواند از هر سوی بیکران
بزرگان گردنکش و مهتران
می و گلشن و بانگ چنگ و رباب
گل و سنبل و رطل و افراسیاب
همی بود تا بر چه گردد جهان
بدین آشکارا چه دارد نهان
چو کیخسرو آمد بر این روی آب
از او دور شد خورد و آرام و خواب
سپه چون گذر کرد زان سوی رود
فرستاد زان پس به هر کس درود
کز این آمدن کس مدارید باک
بخواهید ما را ز یزدان پاک
گرانمایه گنجی به درویش داد
کسی را کز او شاد بد بیش داد
وز آنجا بیامد سوی شهر سغد
یکی نو جهان دید رسته ز چغد
ببخشید گنجی بر آن شهر نیز
همی خواست کآباد گردد به چیز
به هر منزلی زینهاری سوار
همی آمدندی بر شهریار
از آن پس چو آگاهی آمد به شاه
ز گنگ و ز افراسیاب و سپاه
که آمد به نزدیک او گلگله
ابا لشکری چون هژبر یله
که از تخم تورست پرکین و درد
بجوید همی روزگار نبرد
فرستاد بهری ز گردان به چاج
که جوید همی تخت ترکان و تاج
سپاهی به سوی بیابان سترگ
فرستاد سالار ایشان طورگ
پذیرفت ز این هر یکی جنگ شاه
که بر نامداران ببندند راه
جهاندار کیخسرو آن خوار داشت
خرد را به اندیشه سالار داشت
سپاهی که از بردع و اردبیل
بیامد بفرمود تا خیل خیل
بیایند و بر پیش او بگذرند
رد و موبد و مرزبان بشمرند
برفتند و سالارشان گستهم
که در جنگ شیران نبودی دژم
همان گفت تا لشکر نیمروز
برفتند با رستم نیوسوز
بفرمود تا بر هیونان مست
نشینند و گیرند اسبان به دست
به سغد اندرون بود یک ماه شاه
همه سغد شد شاه را نیکخواه
سپه را درم داد و آسوده کرد
همی جست هنگام روز نبرد
هر آن کس که بود از در کارزار
بدانست نیرنگ و بند حصار
بیاورد و با خویشتن یار کرد
سر بدکنش پر ز تیمار کرد
وز آن جایگه گردن افراخته
کمر بسته و جنگ را ساخته
ز سغد کشانی سپه بر گرفت
جهانی در او مانده اندر شگفت
خبر شد به ترکان که آمد سپاه
جهانجوی کیخسرو کینهخواه
همه سوی دژها نهادند روی
جهان شد پر از جنبش و گفت و گوی
به لشکر چنین گفت پس شهریار
که امروز به گونه شد کارزار
ز ترکان هر آن کس که فرمان کند
دل از جنگ جستن پشیمان کند
مسازید جنگ و مریزید خون
مباشید کس را به بد رهنمون
وگر جنگ جوید کسی با سپاه
دل کینه دارش نیاید به راه
شما را حلال است خون ریختن
به هر جای تاراج و آویختن
به ره بر خورشها مدارید تنگ
مدارید کین و مسازید جنگ
خروشی بر آمد ز پیش سپاه
که گفتی بدرد همی چرخ و ماه
سواران به دژها نهادند روی
جهان شد پر از غلغل و گفتگوی
هر آن کس که فرمان به جا آورید
سپاه شهنشه بدو ننگرید
هر آن کو برون شد ز فرمان شاه
سرانشان بریدند یکسر سپاه
ز ترکان کس از بیم افراسیاب
لب تشنه نگذاشتندی بر آب
وگر باز ماندی کسی ز این سپاه
تن بی سرش یافتندی به راه
دلیران به دژها نهادند روی
به هر دژ که بودی یکی جنگجوی
شدی بارهٔ دژ هم آنگاه پست
نماندی در و بام وجای نشست
غلام و پرستنده و چارپای
نماندی بد و نیک چیزی به جای
بر این گونه فرسنگ بر صد گذشت
نه دژ ماند آباد جایی نه دشت
چو آورد لشکر به گلزریون
به هر سو بگردید با رهنمون
جهان دید بر سان باغ بهار
در و دشت و کوه و زمین پرنگار
همه کوه نخچیر و هامون درخت
جهان از در مردم نیک بخت
طلایه فرستاد و کارآگهان
بدان تا نماند بدی در نهان
سراپردهٔ شهریار جهان
کشیدند بر پیش آب روان
جهاندار بر تخت زرین نشست
خود و نامداران خسروپرست
شبی کرد جشنی که تا روز پاک
همی مرده برخاست از تیره خاک
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، دبیر به درخواست کیخسرو نامهای به شاه کاووس مینویسد و در آن پیروزیهای نظامی و شکستهای دشمنان را گزارش میدهد. کیخسرو از جنگهای سختی خبر میدهد که در آنها خسارات سنگینی به دشمن وارد شده و تعدادی از بزرگترین جنگجویان را به قتل رسانده است. او همچنین دلگرمی و امید به پیروزی در آینده را برای رزمندگان ابراز میکند.
بعد از این، کیخسرو با سپاهش به سوی دژها میرود و دستور میدهد تا مانع از خونریزی بیهدف شوند و جنگ را با تدبیر پیش ببرند. به تدریج نبردهای زیادی صورت میگیرد و سپاه کیخسرو به پیروزیهای چشمگیری دست پیدا میکند.
در انتها، کیخسرو جشنی بزرگ برپا میکند که در آن آرامش و خوشحالی حاکم است و از بزرگان و دلاوران خود قدردانی میکند، بهگونهای که خبر پیروزی و شادمانی به تمامی مناطق منتشر میشود.
هوش مصنوعی: فرمان داد تا دبیر پیش او بیاید و کاغذ و دوات و عطر بیاورد.
هوش مصنوعی: نامهای به کاووس شاه نوشتند که مطابق با شایستگی و اهمیت آن میدان نبرد بود.
هوش مصنوعی: از آغاز این نامه، ستایش و تحسین برای خالق جهان را آغاز کردم.
هوش مصنوعی: شاه جهانبان دیگر گفت که مانند پدرم بر جان من لرزیده است.
هوش مصنوعی: بزرگی او مانند کوه ثابت و پایدار باشد و دل دشمنانش از کینه و حسادت خالی و راحت گردد.
هوش مصنوعی: من از ایران به سرزمین ریگ سفر کردم و در طول سه شب، سه جنگ سخت به وقوع پیوست.
هوش مصنوعی: کسی که باهوش و دانا باشد، هرگز در خواب هم نمیتواند تصور کند که چقدر سواران افراسیاب زیاد و قدرتمند هستند.
هوش مصنوعی: با جدایی از سهصد شخصیت نامآور، اینک به سوی پادشاه فرستادم.
هوش مصنوعی: برادر بد و نیکی و ارتباط او، از چیزهای ارزشمند و محترم نزد بزرگان و فرزندان آنهاست.
هوش مصنوعی: از میان نامداران، دویست نفر وجود دارند که با صد شیر جنگ میکنند و هر یک از آنها به تنهایی با یک شیر برابر است.
هوش مصنوعی: در دشت خوارزم همه مبارزات و جنگها به خاطر ستایش آفرینش و زیبایی آن رزم بود.
هوش مصنوعی: او رفت و ما در پی او به انتظار نشستهایم تا ببینیم زمان چه پیش خواهد آورد.
هوش مصنوعی: بر این میدان جنگ، درود و تحسین باد، که هر سال با ستارهای خوب و نیک همراه است.
هوش مصنوعی: بر روی نامهای مهر عطرآگینی از مشک زدند و پس از آن، بر روی خاک خشک گذر کردند.
هوش مصنوعی: وقتی آب جیحون به افراسیاب رسید، مانند بادی تند و سریع به جلو حرکت کرد.
هوش مصنوعی: به سوی سپاه قراخان رفت و گفت هر کسی که از جنگ چیزی دیده است، بیاید.
هوش مصنوعی: فرمانده ترکان برای کسی که از نسل او بود، چقدر گریه کرد.
هوش مصنوعی: برای فرزند گرانقدر خود، شخصیتها و نزدیکان و وابستگان خود را جمع کردهام.
هوش مصنوعی: صدایی بلند و رسا به گوش رسید که گویی ابرها نیز از چشمان هژبر (شیر) خون میریزند.
هوش مصنوعی: او در بخارا درنگ کرده بود و خواست تا ببیند شیران به جنگ میروند.
هوش مصنوعی: پس از آن که جمعیت حاضر شد، تنها آنچه که از بزرگان باقی مانده است، به کسانی که ویژگیهای برتر دارند، منتقل میشود.
هوش مصنوعی: وقتی که جمعیت مایگان به دور هم گرد آمدند، هر کسی که نظر بد داشت، از صف لشکر دور شد.
هوش مصنوعی: زبانها به سخن آمدند و با شهریار صحبت کردند، چرا که وقتی دلهایشان از جنگ به تنگ آمده بود، به بیان احساسات خود پرداختند.
هوش مصنوعی: در میان لشکر ما، بزرگانی بودند که از میان ما عبور کردند و دیدن آنها دل ما را شاد کرد.
هوش مصنوعی: بسیار ناخوشایند است که از میان صد نفر، تنها بیست نفر باقی ماندهاند و بر آنانی که رفتهاند، باید گریست.
هوش مصنوعی: اکنون ما از دارایی و فرزندان خود جدا شدهایم و مدتی است که از ارتباط خود با آنها فاصله گرفتهایم.
هوش مصنوعی: در کنار جیحون، میدان جنگی را آماده کردیم، پس از آن که شاه فرمان داد.
هوش مصنوعی: از نادانی خود هر چیزی که بر تو نمایان شده، میدانی که تو شاهی و ما تنها در تلاش برای یافتن راهی هستیم.
هوش مصنوعی: اگر واضح باشد که نظر شاه از این سمت به سمت چاچ است، سپاه را به آنجا منتقل خواهد کرد.
هوش مصنوعی: زمانی که کیخسرو برای طلب انتقام بیاید، لازم است که تو نیروهایت را آماده کنی.
هوش مصنوعی: وقتی شاه در این کار تصمیم بگیرد، حتی از گلزریون نیز عبور خواهد کرد.
هوش مصنوعی: بهشت گنگ جای آرامش است، جایی که هم جنگ و درگیری وجود دارد و هم فرصت برای تفکر و تامل.
هوش مصنوعی: در اینجا به این موضوع اشاره شده که همه بر سر یک نظر و سخن توافق دارند و سخن دیگری مطرح نمیشود.
هوش مصنوعی: همه به سمت گلزار رفتهاند و چشمانشان پر از اشک و دلشان پر از درد و غم است.
هوش مصنوعی: شاه توران سه روز در کنار گلزارهای زیبا زندگی کرد و پس از آن با آرامش و با همراهی باز و یوز به سفر رفت.
هوش مصنوعی: پس از آن مکان، به سمت گنگ رفتند و در آنجا هم هیچ جا برای توقف زیاد نبود.
هوش مصنوعی: در جایی شگفتانگیز به مانند بهشت، باغی بود که گلها بوی خوشی داشتند و زمینش چون زر ناب بود.
هوش مصنوعی: آن مکان که به خوشحالی و خنده سپری شد، تو گفتی که در آنجا با آرامش و امنیت همراهی یافت.
هوش مصنوعی: نیروهای نظامی از هر طرف بیانتها به گرد هم آمدند، که شامل بزرگان و رئیسهای گردنکش میشد.
هوش مصنوعی: در اینجا به زیباییهای زندگی اشاره شده است. منظور از می، نشانگر لذت و نوشیدن است؛ گلشن به باغ و دنیای زیبا اشاره دارد. بانگ چنگ و رباب به موسیقی و سرودهایی که شادی را به زندگی میآورد، اشاره میکند. گل و سنبل نماد زیبایی و طراوت هستند و رطل به وزن و مقدار شراب اشاره دارد که میتواند نشاندهنده شادی و جشن باشد. افراسیاب نیز به داستانها و اساطیر مربوط میشود که نوعی عظمت و شکوه را به یاد میآورد. مجموعاً، این عبارت به شکوه و زیبایی لحظات خوش و سرشار از شادی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: همیشه اینطور بوده که چگونگی تغییر جهان آشکار است، اما آنچه در درونش نهفته است، هنوز ناشناخته باقی مانده است.
هوش مصنوعی: زمانی که کیخسرو بر روی آب ظاهر شد، از او دور شد و به آرامی خوابش برد.
هوش مصنوعی: زمانی که سپاه از آن سوی رودخانه عبور کرد، بعد از آن به هر شخصی سلام و درود فرستادند.
هوش مصنوعی: از این آمدن کسی نترسید، هر چه بخواهید از خداوند پاک بخواهید.
هوش مصنوعی: کسی به یک درویش (بیپول) چیزی با ارزش و گرانبها داد که باعث خوشحالی او شد و او بیشتر از آنچه گرفت، خوشحال شد.
هوش مصنوعی: از آنجا به سمت شهر سغد آمد و دنیای نو و تازهای را دید که از چغد روییده و شکوفا شده بود.
هوش مصنوعی: کسی در آن شهر به دنبال گنجی بود که بتواند به آبادانی آن کمک کند.
هوش مصنوعی: در هر مکانی، برای حفظ امنیت و احترام، افرادی بر شانههای پادشاه سوار میشدند.
هوش مصنوعی: پس از آنکه شاه به آگاهی رسید و از وضعیت گنگ و افراسیاب و سپاه مطلع شد، شرایط برای او روشنتر شد.
هوش مصنوعی: یک گلوله به نزد او آمد، همچون شیر نیرومند و بیپروا از لشکری بزرگ.
هوش مصنوعی: چنان که از تخم تو میروید و در جستجوی درد و رنج هستی، همواره در حال جنگ و کشمکش با روزگار هستی.
هوش مصنوعی: او به راهی فرستاده شد تا تاج و تخت ترکها را جستجو کند.
هوش مصنوعی: رهبر ایشان سپاهی را به سمت بیابان وسیع فرستاد.
هوش مصنوعی: هر یک از جنگهای شاه، این پیام را منتقل کرد که او با نامآوران و بزرگان، نبرد خواهد کرد و در این راه، هیچکس را از خود پذیرش نمیکند.
هوش مصنوعی: کیخسرو، فرمانروای جهان، به خرد و فهم احترام میگذاشت و از اندیشه و تفکر به عنوان رمز رهبری بهره میبرد.
هوش مصنوعی: نیروهایی که از شهرهای بردع و اردبیل آمده بودند، دستور داد تا به صورت گروهی دستهدسته حرکت کنند.
هوش مصنوعی: بیایید و در حضور او عبور کنند و افراد نیکوکار و فرمانروایان را بشمارند.
هوش مصنوعی: آنها رفتند و رئیسشان گفت که اگر در جنگ دلیران نبودی، باید نگران نبودی.
هوش مصنوعی: پس از اینکه لشکر نیمروز به راه افتادند، همان شخص (که صحبت میکرد) با رستم نیوسوز هم قرار ملاقات کرد.
هوش مصنوعی: دستور داد که سواران مست بر اسبها سوار شوند و reins را در دست بگیرند.
هوش مصنوعی: در سرزمین سغد، یک ماهی وجود داشت که به عنوان شاه شناخته میشد و همه مردم سغد خواهان خوبی و نیکی برای او بودند.
هوش مصنوعی: او سپاه را پول داد و آرامششان کرد و در این فرصت، در روز جنگ، جست و جو کرد.
هوش مصنوعی: هر کسی که در میدان نبرد تجربه داشته باشد، به خوبی با ترفندها و موانع آشنا است.
هوش مصنوعی: او را به همراه خود آورد و با خودش آشتی کرد و سرش را پر از نگرانی کرد.
هوش مصنوعی: از آن نقطه، با سرافرازی و عزمی جدی آماده نبرد شده است.
هوش مصنوعی: از سرزمین سغد، افرادی به میدان جنگ آمدند و جهانی که در دست آنها بود، هنوز هم در شگفتی و حیرت باقی مانده است.
هوش مصنوعی: شنیدند ترکها که نیروهای کیخسرو، که دشمنی سرسخت است، به سوی آنها آمدهاند.
هوش مصنوعی: همه به سمت دژها رفتند و دنیا مملو از حرکت و صحبت شد.
هوش مصنوعی: پادشاه به سربازانش گفت که امروز جنگ به چه شکل و حالتی برگزار خواهد شد.
هوش مصنوعی: هر کسی که از ترکها فرمان بگیرد، دلش را از جنگ دور میکند و به آن پشیمان میشود.
هوش مصنوعی: جنگ نکنید و خون کسی را به ناحق نریزید، کسی را به راهی بد هدایت نکنید.
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد با دشمنانش مبارزه کند، نباید دلش پر از کینه باشد.
هوش مصنوعی: شما مجاز هستید در هر نقطهای که دچار غارت و فساد شده است، خون بریزید و به مقابله برخیزید.
هوش مصنوعی: در مسیر زندگی، به همدیگر آسیب نرسانید و برای هم مشکل ایجاد نکنید، زیرا درگیری و جنگ به وجود میآید.
هوش مصنوعی: از میان سپاه صدایی بلند شد که گویی چرخ و ماه به درد آمدهاند.
هوش مصنوعی: سواران به سمت قلعهها حرکت کردند و جهان پر از سر و صدا و گفتگو شد.
هوش مصنوعی: هر کسی که به انجام فرمانها و دستورات بپردازد، سرباز پادشاه است و به او توجهی نمیشود.
هوش مصنوعی: هر کس که از دستورات شاه بیرون برود، سران او را به کلی از پا در میآورند.
هوش مصنوعی: هیچکس از ترس افراسیاب، لب تشنهاش را بر آب نمیگذارد.
هوش مصنوعی: اگر کسی از این گروه باز بماند و در راهی بیفتد، مانند کسی است که بدون سر باشد.
هوش مصنوعی: دلیری به هر دژی که بود، نشان و نشانهای از جنگجویی دیده میشود. افراد شجاع به دژها روی آوردند و در هر دیواری که بودند، یک جنگجوی توانمند حضوری برجسته داشت.
هوش مصنوعی: تو به جایی رسیدی که دیگر در جایگاه پست و پایین نمیمانی و در هر زمان و مکان، به خوبی و شکوه خود ادامه میدهی.
هوش مصنوعی: نه کسی در ردهی خدمتگزاری باقی ماند و نه در مقام چهارپایی؛ چیزی از خوب و بد بر جای نگذاشتهاند.
هوش مصنوعی: در این مسیر طولانی که صد فرسنگ را در بر میگیرد، نه قلعهای باقی مانده و نه دشت سرسبزی دیده میشود.
هوش مصنوعی: وقتی که لشکر به گلزریون رسید، در هر سمت و سو با هدایت و راهنمایی گردش کردند.
هوش مصنوعی: جهان مانند باغی پربار و زیبا است که در آن دشتها، کوهها و زمینها به رنگهای شاد و دلانگیز آراسته شدهاند.
هوش مصنوعی: همه کوهها و دشتها سرشار از زیبایی و نعمت هستند و درختان جهان از وجود انسانهای خوشبخت بهرهمند شدهاند.
هوش مصنوعی: فرستادگانی را به جلو فرستاد تا از شر و بدی که در خفا وجود دارد، جلوگیری شود و دیگر در نهان نماند.
هوش مصنوعی: فرشی زیبا و باشکوه برای پادشاه دنیا در کنار رود جاری گستردهاند.
هوش مصنوعی: پادشاه بر تخت طلایی نشسته و همراهان بزرگ و ارجمندش که او را میستایند، در کنار او حضور دارند.
هوش مصنوعی: شبی جشنی برپا شد که حتی تا روزی که انسانها از خاک برمیخیزند، اثرش باقی ماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.