گنجور

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۲۱

 

وزان روی بهرام بیدار بود

سپه را ز دشمن نگهدار بود

شب و روز کارآگهان داشتی

سپه را ز دشمن نهان داشتی

چو آگهی آمد به بهرامشاه

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۲۲

 

بیاسود در مرو بهرام‌گور

چو آسوده شد شاه و جنگی ستور

ز تیزی روانش مدارا گزید

دلش رای رزم بخارا گزید

به یک روز و یک شب به آموی شد

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۲۳

 

چو شد کار توران زمین ساخته

دل شاه ز اندیشه پرداخته

بفرمود تا پیش او شد دبیر

قلم خواست با مشک و چینی حریر

به نرسی یکی نامه فرمود شاه

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۲۴

 

چو شد ساخته کار آتشکده

همان جای نوروز و جشن سده

بیامد سوی آذرآبادگان

خود و نامداران و آزادگان

پرستندگان پیش آذر شدند

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۲۵

 

سیوم روز بزم ردان ساختند

نویسنده را پیش بنشاختند

به می خوردن اندر چو بگشاد چهر

یکی نامه بنوشت شادان به مهر

سر نامه کرد آفرین از نخست

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۲۶

 

به نرسی چنین گفت یک روز شاه

کز ایدر برو با نگین و کلاه

خراسان ترا دادم آباد کن

دل زیردستان به ما شاد کن

نگر تا نباشی به جز دادگر

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۲۷

 

سپهبد فرستاده را پیش خواند

بران نامور پیشگاهش نشاند

چو بشنید بیدار شاه جهان

فرستاده را خواند پیش مهان

بیامد جهاندیده دانای پیر

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۲۸

 

چو خورشید بر چرخ بنمود دست

شهنشاه بر تخت زرین نشست

فرستادهٔ قیصر آمد به در

خرد یافته موبد پرگهر

به پیش شهنشاه رفتند شاد

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۲۹

 

چو از کار رومی بپردخت شاه

دلش گشت پیچان ز کار سپاه

بفرمود تا موبد رای‌زن

بشد با یکی نامدار انجمن

ببخشید روی زمین سربسر

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۳۰

 

وزیر خردمند بر پای خاست

چنین گفت کی خسرو داد و راست

جهان از بداندیش بی بیم گشت

وزین مرزها رنج و سختی گذشت

مگر نامور شنگل از هندوان

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۳۱

 

چو بنهاد بر نامه‌بر مهر شاه

برآراست بر ساز نخچیرگاه

به لشکر ز کارش کس آگه نبود

جز از نامدارانش همره نبود

بیامد بدین‌سان به هندوستان

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۳۲

 

چو بشنید شد نامه را خواستار

شگفتی بماند اندران نامدار

چو آن نامه برخواند مرد دبیر

رخ تاجور گشت همچون زریر

بدو گفت کای مرد چیره‌سخن

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۳۳

 

چو بشنید شنگل به بهرام گفت

که رای تو با مردمی نیست جفت

زمانی فرودآی و بگشای بند

چه گویی سخن‌های ناسودمند

یکی خرم ایوان بپرداختند

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۳۴

 

ز بهرام شنگل شد اندرگمان

که این فر و این برز و تیر و کمان

نماند همی این فرستاده را

نه هندی نه ترکی نه آزاده را

اگر خویش شاهست گر مهترست

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۳۵

 

یکی کرگ بود اندران شهر شاه

ز بالای او بسته بر باد راه

ازان بیشه بگریختی شیر نر

هم از آسمان کرگس تیرپر

یکایک همه هند زو پر خروش

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۳۶

 

یکی اژدها بود بر خشک و آب

به دریا بدی گاه بر آفتاب

همی درکشیدی به دم ژنده پیل

وزو خاستی موج دریای نیل

چنین گفت شنگل به یاران خویش

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۳۷

 

همان شاه شنگل دلی پر ز درد

همی داشت از کار او روی زرد

شب آمد بیاورد فرزانه را

همان مردم خویش و بیگانه را

چنین گفت کاین مرد بهرامشاه

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۳۸

 

چو زین آگهی شد به فغفور چین

که با فر مردی ز ایران زمین

به نزدیک شنگل فرستاده بود

همانا ز ایران تهم‌زاده بود

بدو داد شنگل یکی دخترش

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۳۹

 

چو بهرام با دخت شنگل بساخت

زن او همی شاه گیتی شناخت

شب و روز گریان بد از مهر اوی

نهاده دو چشم اندران چهر اوی

چو از مهرشان شنگل آگاه شد

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۴۰

 

سواری ز قنوج تازان برفت

به آگاهی رفتن شاه تفت

که برزوی و ایرانیان رفته‌اند

همان دختر شاه را برده‌اند

شنید این سخن شنگل از نیک‌خواه

[...]

فردوسی
 
 
۱
۳۲
۳۳
۳۴
۳۵
۳۶
۶۸۵