گنجور

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۲

 

میان سپهدار و آن سرو بن

زنی بود گوینده شیرین سخن

پیام آوریدی سوی پهلوان

هم از پهلوان سوی سرو روان

سپهدار دستان مر او را بخواند

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۳

 

چو آمد ز درگاه مهراب شاد

همی کرد از زال بسیار یاد

گرانمایه سیندخت را خفته دید

رخش پژمریده دل آشفته دید

بپرسید و گفتا چه بودت بگوی

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۴

 

پس آگاهی آمد به شاه بزرگ

ز مهراب و دستان سام سترگ

ز پیوند مهراب وز مهر زال

وزان ناهمالان گشته همال

سخن رفت هر گونه با موبدان

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۵

 

به مهراب و دستان رسید این سخن

که شاه و سپهبد فگندند بن

خروشان ز کابل همی رفت زال

فروهشته لفج و برآورده یال

همی گفت اگر اژدهای دژم

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۶

 

چو در کابل این داستان فاش گشت

سر مرزبان پر ز پرخاش گشت

برآشفت و سیندخت را پیش خواند

همه خشم رودابه بر وی براند

بدو گفت کاکنون جزین رای نیست

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۷

 

چو شد ساخته کار خود بر نشست

چو گردی به مردی میان را ببست

یکی ترگ رومی به سر بر نهاد

یکی باره زیراندرش همچو باد

بیامد گرازان به درگاه سام

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۸

 

پس آگاهی آمد سوی شهریار

که آمد ز ره زال سام سوار

پذیره شدندش همه سرکشان

که بودند در پادشاهی نشان

چو آمد به نزدیکی بارگاه

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۹

 

بفرمود تا موبدان و ردان

ستاره‌شناسان و هم بخردان

کنند انجمن پیش تخت بلند

به کار سپهری پژوهش کنند

برفتند و بردند رنج دراز

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۰

 

چنین گفت پس شاه گردن فراز

کزین هر چه گفتید دارید راز

بخواند آن زمان زال را شهریار

کزو خواست کردن سخن خواستار

بدان تا بپرسند ازو چند چیز

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۱

 

زمانی پر اندیشه شد زال زر

برآورد یال و بگسترد بر

وزان پس به پاسخ زبان برگشاد

همه پرسش موبدان کرد یاد

نخست از ده و دو درخت بلند

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۲

 

پس آن نامهٔ سام پاسخ نوشت

شگفتی سخنهای فرخ نوشت

که ای نامور پهلوان دلیر

به هر کار پیروز برسان شیر

نبیند چو تو نیز گردان سپهر

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۳

 

همی راند دستان گرفته شتاب

چو پرنده مرغ و چو کشتی برآب

کسی را نبد ز آمدنش آگهی

پذیره نرفتند با فرهی

خروشی برآمد ز پرده سرای

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۴

 

بزد نای مهراب و بربست کوس

بیاراست لشکر چو چشم خروس

ابا ژنده‌پیلان و رامشگران

زمین شد بهشت از کران تا کران

ز بس گونه گون پرنیانی درفش

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۵

 

بسی برنیامد برین روزگار

که آزاده سرو اندر آمد به بار

بهار دل افروز پژمرده شد

دلش را غم و رنج بسپرده شد

شکم گشت فربه و تن شد گران

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۶

 

بیامد یکی موبدی چرب دست

مر آن ماه رخ را به می کرد مست

بکافید بی‌رنج پهلوی ماه

بتابید مر بچه را سر ز راه

چنان بی‌گزندش برون آورید

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۷

 

چو آگاهی آمد به سام دلیر

که شد پور دستان همانند شیر

کس اندر جهان کودک نارسید

بدین شیر مردی و گردی ندید

بجنبید مرسام را دل ز جای

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۸

 

منوچهر را سال شد بر دو شست

ز گیتی همی بار رفتن ببست

ستاره‌شناسان برِ او شدند

همی ز آسمان داستانها زدند

ندیدند روزش کشیدن دراز

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۱

 

چو سوگ پدر شاه نوذر بداشت

ز کیوان کلاه کیی برفراشت

به تخت منوچهر بر بار داد

بخواند انجمن را و دینار داد

برین برنیامد بسی روزگار

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۲

 

پس آنگه ز مرگ منوچهر شاه

بشد آگهی تا به توران سپاه

ز نارفتن کار نوذر همان

یکایک بگفتند با بدگمان

چو بشنید سالار ترکان پشنگ

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۳

 

چو دشت از گیا گشت چون پرنیان

ببستند گردان توران میان

سپاهی بیامد ز ترکان و چین

هم از گرزداران خاور زمین

که آن را میان و کرانه نبود

[...]

فردوسی
 
 
۱
۱۲
۱۳
۱۴
۱۵
۱۶
۶۸۵