گنجور

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶ - در مدح ابوالمظفر محمدشاه غازی طاب‌لله ثراه گوید

 

گسترد بهار در زمین دیبا

چون چهر نگار شد چمن زیبا

آثار پدید آب شد پنهان

اسرار نهان خاک شد پیدا

ابر آمد و سیم ریخت بر هامون

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷ - در مدح حاجی اسدالله خان شیرازی

 

دوشینه چون‌کشید شه زنگ لشکرا

سلطان روم را ز سر افتاد افسرا

باز سفید روز بپرید از آشیان

زاغ شب سیاه بگسترد شهپرا

تاریک شد سپهر چو ظلمات وندرو

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸ - فی مدح سلطان العادل محمد شاه غازی رحمه‌الله علیه

 

عید شد ساقی بیا درگردش آور جام را

پشت‌پا زن دور چرخ وگردش ایام را

سین ساغر بس بود ای ترک ما را روز عید

گو نباشد هفت سین رندان دردآشام را

خلق را بر لب حدیث جامة نو هست و من

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹ - در شکایت از ممدوح گوید

 

گر تاج زر نهند ازین پس به سر مرا

بر درگه امیر نبینی دگر مرا

او باز تیز پنجه و من صعوهٔ ضعیف

روزی بهم فروشکند بال و پر مرا

او آفتاب روشن و من ذرهٔ حقیر

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰ - در مدح نواب شاهزاده علیقلی میرزا اعتضادالسلطنه گوید

 

آراست عروس‌گل گلستان را

آماده شو ای بهار بستان را

وقتست‌که در سرود و وجد آرد

شور رخ‌گل هزار دستان را

شمشاد چو پای بر زمین‌کوبد

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱ - در مدح سلالة‌السادت میرزا سلیمان

 

اگر مشاهده خواهی فروغ یزدان را

به صدر فضل نگر میرزا سلیمان را

چراغ دودهٔ خیرالبشرکه طاعت او

ز لوح دهر فروشسته نقش عصیان را

کلیم‌وار عیان بین به طور سینهٔ او

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲ - در مدح ابوالمظفر محمدشاه غازی طاب‌الله ثراه

 

چه مایه مایلی ای ترک ترک و خفتان را

یکی بیاو میازار چهر الوان را

هوای جنگ چه داری نوای چنگ شنو

به یک دو جام می‌کهنه تازه‌کن جان را

ز شور و طیش چه‌دیدی به‌سور و عیش‌گرای

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳ - در مدح مقرب‌الخاقان معتمدالدوله منوچهرخان گوید

 

خیز ای غلام زین‌کن یکران را

آن‌گرم سیر صاعقه جولان را

آن توسنی‌که بسپرد ازگرمی

یکسان چو برق‌کوه و بیابان را

آن‌گرم جنبشی‌که به توفاند

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴ - در مدح ابوالمظفر محمدشاه غازی انارالله برهانه گوید

 

در خواب دوش دیدم آن سرو راستین را

بر رخ حجاب‌کرده از شوخی آستین را

حیران صفت ستاده سر پرخمار باده

برگرد مه نهاده یک طبله مشک چین را

پوشیده در دو سنبل یک دسته سرخ‌گل را

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵ - در ستایش ملکزادۀ بی‌نظیر شهزاده اردشیر فرماید

 

شاه ختن چو دوش نهان شد به مکمنا

وز فرق سر فکند زر اندودگرزنا

با لشکری عظیمتر از جیش روم و روس

شاه حبش دو اسبه برآمد ز مکمنا

پوشیده از لآلی منثور جوشنی

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶ - در مدح امیرکبیر میرزاتقی‌خان رحمه‌الله گوید

 

نسیم خلد می‌رود مگر ز جویبارها

که بوی مشک می‌دهد هوای مرغزارها

فراز خاک و خشت‌ها دمیده سبز کشت‌ها

چه کشت‌ها بهشت‌ها نه ده نه صد هزارها

به چنگ بسته چنگ‌ها بنای هشته رنگ‌ها

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷ - در مدح خاتم انبیا صلی‌الله علیه و آله

 

از سروش وحدتم بر گوش هوش آمد خطاب

یافتی لا تبطل الاوقات فی عهدالشباب

بعد ازین در کنج عزلت پای در دامن کشم

من کجا و مستی و میخانه و جام شراب

تا توانم نغمهای نای وحدت را شنید

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸ - در تهنیت عید مولود امیرالمؤمنین علیه‌لسلام و مدح پادشاه جمجاه ناصرالدین شاه خلدالله ملکه

 

خیمهٔ زربفت زد بر چرخ نیلی آفتاب

از پرند نیلگون آویخت بس زرین طناب

بال بگشود از پس شام سیه صبح سفید

همچو سیمین شاهبازی از پی مشکین غراب

عنبرین‌موی شب‌ارکافورگون شدعیب نیست

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹ - در منقبت علی‌بن ابیطالب صلوات‌لله علیه فرماید

 

دوشم مگر چه بودکه هیچم نبرد خواب

پروین به رخ فشاندم تا سر زد آفتاب

بیدار بود خادمکی در سرای من

گفت‌از چه‌خواب می‌نروی دادمش جواب

کامروز بخت خواجه ز من پرسشی نمود

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰ - د‌ر مدح حاجی میرزا آقاسی فرماید

 

دو قلاع کفرند با هم مصاحب

یکی تیغ خسرو یکی‌کلک صاحب

یکی خرمن ظلم را برق خاطف

یکی‌کشتهٔ عدل را مزن ساکب

یکی ضبط ملک عجم را مزاول

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱ - هنگام نهضت عباس‌شاه غازی طاب‌ثراه از خراسان و ماندن محمدشاه غازی نورالله مرقده فرماید

 

آنچه من بینم به بیداری نبیندکس به خواب

زانکه در یکحال هم در راحتم هم در عذاب

گاه‌گریم چون صراحی‌گاه خندم چون قدح

گاه بالم چون صنوبرگاه نالم‌چون رباب

بر به حال من یکی بنگر به چشم اعتبار

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲ - د‌ر مدح حسین‌خان نظام‌الدوله فرماید

 

ای ترا در چهره آب و وی ترا در طره تاب

در دلم‌زان آب تاب و بر رخم زین تاب آب

هست‌در چشمم عیان‌و هست‌در جسمم نهان

هرچه‌در روی‌تو آب و هرچه در موی تو تاب

آب و تاب روی و مویت برده آب و تاب من

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳ - وله ایضاً فی مدحه

 

بدا به حالت آن مجرمی‌که روز حساب

به قدر یک شب هجر تواش‌کنند عذاب

خوشا به حالت آن زاهدی‌که در محشر

به قدر یک دم وصل تواش دهند ثواب

کمند زلف خم اندر خمت ز هر تاری

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴ - در تهنیت نظام‌الدوله هنگام آوردن خلعت شاهنشاه غازی در هنگام ولیعهدی

 

صبحدم کز جانب مشرق برآمد آفتاب

همچو بخت پادشه بیدار شد چشمم ز خواب

روی ناشسته ز دم جامی مئی کز بوی او

تا لب گور آید از لبهای من بوی شراب

زان مئی کز جام کیخسرو جهان‌بین‌تر شود

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵ - مطلع ثانی

 

در همایون ساعتی فرخنده چون عهد شباب

در بهین روزی چو روز وصل خوبان دیریاب

در مبارکتر دمی‌کز اتصالات سعود

تا ابد در عرصهٔ‌ گیتی نبینی انقلاب

خلعتی آمدکه‌گویی‌کرده نساج ازل

[...]

قاآنی
 
 
۱
۳۰۹
۳۱۰
۳۱۱
۳۱۲
۳۱۳
۳۷۳