نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱
هوا باد و هوس باران طمع خاک و خطر خضرا
در این گلشن زهی نادان که بندد دل گشاید پا
مرا از طرف این هامون نشد حاصل جز این کاکنون
بپا دارم بسی منت ز خار و بر سر از خارا
در این سودا اگر سودی بود در نیستی باشد
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲
چیست آن روشندلی کز تیره سنگش گوهر است
عاشقی روشن ضمیر و دلبری سیمین بر است
گه دلش از سنگ و گه ز آهن ولی سنگین دلش
از دل عشاق و طبع دلبران نازکتر است
ساده لوح و پاکدل چون عاشقان آمد ولی
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳
این همان ساحت جنت اثر است
باجنانی و جهانی دگر است
این روانست روان یا آب است
این حیات است عیان یا شمر است
بر سر خاره گل بیخار است
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴
باد نوروزی مگر از کوی جانان میرسد
کز شمیمش بر تن افسردگان جان میرسد
باز فراش صبا در مقدم سلطان گل
از پی آرایش بستان شتابان میرسد
سبزه تا آرد خبر از گل به بلبل در چمن
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵
بزم غیب از شمع ذاتش چون منور داشتند
پرده داران صفاتش پرده بر در داشتند
خواست بر نامحرمان پیدا شود حسن ازل
محرمانش صد ره از اول نهان تر داشتند
شاهدان غیب را دادند اطوار ظهور
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶
بشکل جام می آمد هلال عید پدید
اشارتیست که دور هلال جام رسید
کسی ندیده قرین مهر با هلال و کنون
ز شکل جام و می آمد هلال و مهر پدید
چه نقشهای غریب و چه رنگهای عجیب
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷
طلع الصبح و فاضت الانوار
یکی از خفتگان نشد بیدار
پند گیرید چند ازین غفلت
شرم دارید تا کی این پندار
ای بس آزادگان سرو خرام
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸
عید است و دارد هر کسی فکر نثار مجلسی
گیرم تو از زر مفلسی گوهر فشان جای زرش
قانون مدحت ساز کن مدح ملک آغاز کن
درج معانی باز کن گوهر فشان شو بر درش
در شاد باش عید همایون و ستایش شاه
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹
بر لاله ژاله میچکد از ابر مشکفام
خوشتر ز ژاله باده و بهتر ز لاله جام
صبح است و بزم عید و می و مطرب و نبید
دولت مدید و بخت سعید و جهان به کام
گلزار را طراوت و ایام را نشاط
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰
سوی تهران خویش را از اصفهان آوردهام
یا که از گلخن مکان در گلستان آوردهام
یا که از دارالحوادث بار رحلت بستهام
رخت هستی جانب دارالامان آوردهام
یا که گویی از بلای زاهدان جان بردهام
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱
ای آنکه وصفت را همی برتر ز امکان دیدهام
حس و هم چون بیند ترا در وهم زانسان دیدهام
از پایهٔ قدرت همی کآمد فزونتر هر دمی
در درگهت کان را همی برتر ز کیوان دیدهام
هر شام دامان فلک پر ز اشک خونین شفق
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲
زیباترین اشیا فرخترین اعیان
از هرچه هست پیدا وز هرچه هست پنهان
از مرغها هزار است از وقتها سحرگه
از فصلها بهار است از نوعهاست انسان
از عهدها شباب است از آبها شراب است
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳
آسمانی دیگر است این بر فراز آسمان
یا بهشت جاودان است آشکارا در جهان
خاک او جنت نشان است آب او کوثر صفت
باد او چون طره ی حورا و شان عنبر فشان
ساکنان عرش با سکان فرشش همنشین
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴
ای مایه روح و راحت جان
ای خاک تو به ز آب حیوان
ای ساحت دلگشای اشرف
ای روضه ی جانفزای رضوان
ای غنچه گلبنت سخن سنج
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵
خیر مقدم ای همایون موکب شاه جهان
حبذا ای همرکابت فتح و نصرت همعنان
فتح اندر فتح از جیشت رکاب اندر رکاب
نصر اندر نصر از خیلت عنان اندر عنان
پشت اندر پشت در حفظت سپر اندر سپر
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶
یارب این قصریست از جنت به گلزار آمده
یا نه گلزار است خود جنت پدیدار آمده
نیلگون دریاچهاش بین گر ندیدی تاکنون
آسمانی گاه ثابت گاه سیار آمده
نیست این عکس فلک پیدا در آبش کآسمان
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷
پیش که آسمان دهد زیب سریر خاوری
خسرو شرق پا نهد بر سر تخت گوهری
بر اثر مسبِّحان مرغ سحر نشیدخوان
نی ز حجاز و اسفهان یا که به تازی و دری
از اثر سرود آن دیده نبسته اختران
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸
ای گدایی درت مایه صاحب جاهی
فخرها کرده بدوران تو شاهنشاهی
مانده سر گشته بره چرخ هم از گام نخست
خواست با پایه ی قدر تو کند همراهی
خاک پای تو بود چشمه ی حیوان و رسید
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹
شاه جهان خسرو عالم تویی
شاه نه شاهنشه اعظم تویی
خرمی دهر ز عید آنکه زو
عید بدهر آمده خرم تویی
پشت ظفر، روی هنر، چشم عقل
[...]
سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱ - فرید زمان
فرید زمان آنکه آمد به دنیا
نظیر وعدیلش چو اکسیر و عنقا
وحید زمان میرزا احمد آنکش
ز طلعت بود نور حق آشکارا
ملک پاسبانی فلک آستانی
[...]