گنجور

 
نشاط اصفهانی

ای مایه روح و راحت جان

ای خاک تو به ز آب حیوان

ای ساحت دلگشای اشرف

ای روضه ی جانفزای رضوان

ای غنچه گلبنت سخن سنج

ای سوسن گلشنت زبان دان

بادت چه عجب اگر برد دل

آبت چه عجب اگر دهد جان

خاکت چه عجب اگر شود لعل

از مقدم آفتاب تابان

ای باد صبا نخست بگذر

بر ساحت باغ و طرف بستان

از لاله بکف پیاله بر گیر

وز ژاله عرق برخ بیفشان

از جعد بنفشه عطر بردار

وز عارض گل گلاب بستان

منشین که رسید موکب شاه

بر خیز و غبار راه بنشان

وانگاه بسوی شهر بگذر

بر عارض دلفریب خوبان

دلها برهان زجعد گیسو

جانها بستان ز نوک مژگان

در مقدم اشرفش بیفکن

بر پای مبارکش بیفشان

خاقان معظم مکرم

دارای جهان خدیو دوران

آن معنی لفظ آفرینش

آن حاصل کارگاه امکان

تا شادی جسم باشد از روح

تا شادی روح باشد از جان

تو شاد نشین و شاد عالم

در ظل تو ای تو ظل یزدان

 
 
 
ناصرخسرو

بر جانور و نبات و ارکان

سالار که کردت ای سخن‌دان؟

وز خاک سیه برون که آورد

این نعمت بی‌کران و الوان؟

خوانی است زمین پر ز نعمت

[...]

مسعود سعد سلمان

آبان روز است روز آبان

خرم گردان به آب رز جان

بنشین به نشاط و دوستان را

ای دوست به عز و ناز بنشان

تا باده خوریم و شاد باشیم

[...]

امیر معزی

آدینه و صبح و عید قربان

فرخنده گشاد هر سه یزدان

بر ناصر دین و تاج ملت

شاه عجم و پناه ایران

سنجر که نهیب خنجر او

[...]

سنایی

دین را حرمیست در خراسان

دشوار ترا به محشر آسان

از معجزه‌های شرع احمد

از حجت‌های دین یزدان

همواره رهش مسیر حاجت

[...]

وطواط

ای روی تو آفتاب تابان

بردی دل و نیست بر تو تاوان

تو آفت جانی و جهانی

نام تو نهاده‌اند جانان

چون عهد تو پشت من شکسته

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه