گنجور

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳

 

زبس که ریختم از دیده خون دل بیرون

کنون برونم از خون پرست همچو درون

گرم برون چو درون پر زخون بود شاید

که عاشقان را یکسان بود درون و برون

حدیث از لب من بوی خون دل گیرد

[...]

ابوالحسن فراهانی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴

 

اشک نبود این که می بارم ز روز تار من

روز اختر می شمارد چشم اختر بار من

من پریشان و پریشان دوستم بر تارکم

از پریشانی کند جاطره دستار من

بس که شب تابم ز آه گرم این ویرانه را

[...]

ابوالحسن فراهانی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵

 

ز جور دل که هیچ کس مباد چنین

سرم مباد گرم سررسید بر بالین

از آن که می دهد از اجتماع یاران باد

نمی توانم برداشت دیده از پروین

چو طفل مکتب هر صبح از سیه روزی

[...]

ابوالحسن فراهانی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶

 

بیابیا قدمی نه چو گل به صحن چمن

چو غنچه چند توان بود پای در دامن

قدم نهاد برون گل اگرچه در راهش

زخار ریخته نشتر زمانه ی ریمن

چمن نشاط فزاشد چنان که در عالم

[...]

ابوالحسن فراهانی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷

 

شد چنان گرم جهان ز آمدن تابستان

که رسد عاشق از گرمی معشوق به جان

راست چون دانه که برتابه گرم اندازی

برجهد هر دم از روی زمین کوه گران

گر کسی نسبت خورشید به معشوق کند

[...]

ابوالحسن فراهانی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸

 

ای مکان پاسبانانت فراز آسمان

زآسمان تا آستانت از زمین تا آسمان

گر نبودی زهر چشمت فتنه گستردی بساط

ور نبودی نوش خندت امن برچیدی دکان

آسمان خواهد که ره یابد به بام قدر تو

[...]

ابوالحسن فراهانی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹

 

باد نوروز آمد و آورد بوی یاسمین

بهر رقص آمد برون دست چنار از آستین

نرگس مخمور در صحن چمن زین خرمی

کوفت چندان تا که تا زانو فروشد در زمین

سوسن آزاده را گل دوش می گفت آفتاب

[...]

ابوالحسن فراهانی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰

 

از بس که گریه کردم و از بس کشیدم آه

طوفان آب و آتش ماهی گرفت و ماه

در انتظار آن که برآرم دمی به کام

چشمم سفید گشت که روی هنر سیاه

طوفان غصه چند توان خورد کاشکی

[...]

ابوالحسن فراهانی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱

 

باز این منم گذاشته در کوی یار پای

بر اختیار خود زده بی اختیار پای

در چارباغ عالم من نایب گلم

سوزم گرم نباشد بر فرق خار پای

روزی که در رهش ننهم نار پیکرم

[...]

ابوالحسن فراهانی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۲

 

زبس که یافت دلم لذت گرفتاری

به دام افتد اگر صد رهش برون آری

به جای خون همه درد و بلا ازو بچکد

اگر دل من سرگشته راه بیفشاری

سیاه گردد روز جهانیان چون شب

[...]

ابوالحسن فراهانی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

زهی نگاه تو سرگرم مردم‌آزاری

منم ز چشم تو در عین گرم بازاری

اگر درست بود این که مردمان گویند

به خواب فتنه نکوتر بود ز بیداری

چرا چو چشم سیاه تو مست خواب بود

[...]

ابوالحسن فراهانی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴

 

دامنم دریای خون زین چشم خون پالاستی

هرکه چشمش ابر باشد دامنش دریاستی

ابر می گویند برمی خیزد از دریا و بس

در غمت ما را ز ابر دیده دریاخاستی

در سفال چرخ بینند اشک گلگون مرا

[...]

ابوالحسن فراهانی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۵

 

من آن چه می کشم از جور چرخ مینایی

گمان مبر که بود چرخ را توانایی

به صنف صنف خلایق معاشرت کردم

چه روستایی و چه شهری و چه صحرایی

دو یار یک دل اگر در زمانه می بینم

[...]

ابوالحسن فراهانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱ - در مدح حضرت امیرالمؤمنین علی

 

اگر برم به سوی چشم اشکبار انگشت

چو ماه نو شود آلوده ی غبار انگشت

ز ریشه شانه ی عاج است ناخنم گویی

ز بس گزیده ام از دست روزگار انگشت

نچیده ام چو گلی یارب از کجا دارد

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲ - در مدح حضرت امیرالمؤمنین علی (ع)

 

سحر که خیزدم از سینه ناله ی شبگیر

به ساق عرش نهد موج گریه ام زنجیر

ز عشق لاله رخان دلنشین من نشود

چو داغ آینه، داغی که نیست ناخن گیر

همین نه خلوت آیینه گلشن است ازو

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳ - ایضا در مدح حضرت امیرالمؤمنین علی (ع)

 

مسافری ست قلم کز معانی شیرین

برد ز هند دواتم شکر به جانب چین

قلم ز فیض بیانم چو شاخ گل تازه

ورق ز معنی شعرم چو برگ گل رنگین

به پیش صفحه ی نظمم رقوم نسخه ی سحر

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴ - در مدح حضرت امیرالمؤمنین علی (ع)

 

عاقبت گردید از طبع غرورافزای من

نقطهٔ قاف قناعت، دانهٔ عنقای من

درخور امید من، کامی ندارد آسمان

از ترنج سبز او، کی بشکند صفرای من

از غرور طبع باشد گر سخن کم می کنم

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵ - ایضا در مدح حضرت امیرالمؤمنین علی (ع)

 

درین سرای پر افسوس چند باشم آه

پی سفر چو گدایان همیشه بر سر راه

نمی شود چو فلک، دور گردشم آخر

که گفته است که عمر سفر بود کوتاه؟

جهان ز شغل سفر یک دمم امان ندهد

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶ - در مدح حضرت امام رضا (ع)

 

رفته در تاب و به کف بگرفته تیغی همچو آب

بهر قتلم می رسد آن شوخ با این آب و تاب

زنده می گردم پس از مردن چو بر من بگذرد

می شود بیدار، چون بر خفته تابد آفتاب

در محیط حسن او ترسم پی نظاره ای

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷ - در مدح امام علی بن موسی الرضا (ع)

 

ای غمت بی حاصلان را حاصل نیک اختری

داغ سودای تو بر سرها نشان سروری

شوق کویت بیدلان را توشه ی آوارگی

فکر وصلت مفلسان را مایه ی سوداگری

می زند چشم تو مژگان برهم و دل می برد

[...]

سلیم تهرانی
 
 
۱
۲۸۹
۲۹۰
۲۹۱
۲۹۲
۲۹۳
۳۷۳