گنجور

 
عرفی

ز تاب شعشعه مهر سایه بهر پناه

سزد که بگسلد از شخص و پیش گیرد راه

فروغ مهر بتفتیدگی چنان گردید

که شعله برسر خود زد زدود دل خرگاه

شود برشته چو ماهی درون روغن گرم

چو عکس ماه نوافتد دراین هوا بمیاه

ز همرهی صبا پرتو شهاب دهد

ز بسکه تاب هوا برفروخت گونه کاه

سزد که شعله چو ماهی ز عکس خود گه موج

ز فرط حدت گرما کند در آب شناه

مگو در آینه آب عکس مهر افتاد

که آفتاب ز گرما برد بآب پناه

ز غایت اثر حدت هوا شاید

که گرمی جگر موم گردد آتشگاه

بغایتی شده آتش اثر ز گرما جان

که دست مرگ بود از تصرفش کوتاه

نه آب را متموج کند وزیدن باد

که شخص موج ز گرما کند درآب شناه

همین نه شخص پناه آورد بسایه و بس

که سایه نیز ز گرما برد بشخص پناه

چنین که شیرزبون شد زتاب مهر سزد

که بهر نطع کشد پوست از برش روباه

ز تاب مهر تنور فلک بتافته گرم

چنانچه معرکه کین بگاه حدت شاه

شه سریر ولایت امام خطه شرع

محیط عالم دانش علی ولی الله

زهی فروغ ضمیر توشمع بزم رسول

زهی وجود شریف تو ختم صنع الله

طواف کوی تو سرمایه تجارت مهر

صفات قدر تو پیرایه تجمل ماه

بجان حادثه آن کرده ای بناوک خشم

که ترک چشم بتان با دل از خدنگ نگاه

چنانکه دیده عفوت براه عصیان است

سزد که عین ورع گردد ارتکاب گناه

ز بحر طبع برآورده پر گهر صدفی

به صحفه آورم اینک نثار حضرت شاه

 
 
 
رودکی

سماع و بادهٔ گلگون و لعبتان چو ماه

اگر فرشته ببیند دراوفتد در چاه

نظر چگونه بدوزم؟ که بهر دیدن دوست

ز خاک من همه نرگس دمد به جای گیاه

کسی که آگهی از ذوق عشق جانان یافت

[...]

فرخی سیستانی

به فرخی و به شادی و شاهی ایران شاه

به مهرگانی بنشست بامداد پگاه

برآن که چون بکند مهرگان به فرخ روز

به جنگ دشمن واژون کشد به سغد سپاه

به مهر ماه ز بهر نشستن و خوردن

[...]

ازرقی هروی

مگر که زهره و ما هست نعت آن دلخواه

که با سعادت زهره است و باطراوت ماه

سعادتی که همه در روان گشاید طبع

طراوتی که همه بر خرد ببندد راه

اگر چه در نسب آدم آفتاب نبود

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ازرقی هروی
قطران تبریزی

ایا بهار من و عید نیکوان سپاه

چو ماه ز ابر همی تابی از قبای سیاه

بصید رفتی و پدرام بازگشتی شام

برنگ و بوی رخ و زلف خویشتن می خواه

میئی که وقت سحر زو نسیم گیرد گل

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مسعود سعد سلمان

تو زاهدی و دو زلف تو آفتاب پرست

به سجده اید شما هر دو درگه و بیگاه

چرا دو چشم تو دیبای لعل پوشیدست

اگر نپوشند ای دوست زاهدان دیباه

ز راه گمشده را زاهدان به راه آرند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه