فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۶
چو یوز شکاری به کار آمدش
بجنبید و رای شکار آمدش
یکی بارهای تیزرو بر نشست
به هامون خرامید بازی به دست
یکی بیشه پیش آمدش پردرخت
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۷
چو بنشست می خواست از بامداد
بزرگان لشکر برفتند شاد
بیامد همانگه یکی مرد مه
ورا میوه آورد چندی ز ده
شتربارها نار و سیب و بهی
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۸
برینگونه بگذشت سالی تمام
همی داشتی هرکسی می حرام
همان شه چو مجلس بیاراستی
همان نامهٔ باستان خواستی
چنین بود تا کودکی کفشگر
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۹
بیامد سوم روز شبگیر شاه
سوی دشت نخچیرگه با سپاه
به دست چپش هرمز کدخدای
سوی راستش موبد پاکرای
برو داستانها همی خواندند
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۱۰
دگر هفته با موبدان و ردان
به نخچیر شد شهریار جهان
چنان بد که ماهی به نخچیرگاه
همی بود میخواره و با سپاه
ز نخچیر کوه و ز نخچیر دشت
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۱۱
دگر هفته آمد به نخچیرگاه
خود و موبدان و ردان سپاه
بیامد یکی سرد مهترپرست
چو باد دمان با گرازی به دست
بپرسید مهتر که بهرامشاه
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۱۲
به روز سدیگر برون رفت شاه
ابا لشکر و ساز نخچیرگاه
بزرگان ایران ز بهر شکار
به درگاه رفتند سیصد سوار
ابا هر سواری پرستنده سی
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۱۳
به هشتم بیامد به دشت شکار
خود و روزبه با سواری هزار
همه دشت یکسر پر از گور دید
ز قربان کمان کیان برکشید
دو زاغ کمان را به زه بر نهاد
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۱۴
وزانجا برانگیخت شبرنگ را
بدیدش یکی بیشه تنگ را
دو شیر ژیان پیش آن بیشه دید
کمان را به زه کرد و اندر کشید
بزد تیر بر سینهٔ شیر چاک
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۱۵
بخفت آن شب و بامداد پگاه
بیامد سوی دشت نخچیرگاه
همه راه و بیراه لشکر گذشت
چنان شد که یک ماه ماند او به دشت
سراپرده و خیمهها ساختند
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۱۶
بفرمود تا تخت شاهنشهی
به باغ بهار اندر آرد رهی
به فرمان ببردند پیروزه تخت
نهادند زیر گلفشان درخت
می و جام بردند و رامشگران
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۱۷
دگر روز چون تاج بفروخت هور
جهاندار شد سوی نخچیر گور
کمان را به زه بر نهاده سپاه
پس لشکر اندر همی رفت شاه
چنین گفت هرکو کمان را به دست
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۱۸
دگر هفته تنها به نخچیر شد
دژم بود با ترکش و تیر شد
ز خورشید تابنده شد دشت گرم
سپهبد ز نخچیر برگشت نرم
سوی کاخ بازارگانی رسید
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۱۹
همی بود یک چند با مهتران
می روشن و جام و رامشگران
بهار آمد و شد جهان چون بهشت
به خاک سیه بر فلک لاله کشت
همه بومها پر ز نخجیر گشت
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۲۰
برینگونه یک چند گیتی بخورد
به رزم و به بزم و به ننگ و نبرد
پس آگاهی آمد به هند و به روم
به ترک و به چین و به آباد بوم
که بهرام را دل به بازیست بس
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۲۱
وزان روی بهرام بیدار بود
سپه را ز دشمن نگهدار بود
شب و روز کارآگهان داشتی
سپه را ز دشمن نهان داشتی
چو آگهی آمد به بهرامشاه
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۲۲
بیاسود در مرو بهرامگور
چو آسوده شد شاه و جنگی ستور
ز تیزی روانش مدارا گزید
دلش رای رزم بخارا گزید
به یک روز و یک شب به آموی شد
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۲۳
چو شد کار توران زمین ساخته
دل شاه ز اندیشه پرداخته
بفرمود تا پیش او شد دبیر
قلم خواست با مشک و چینی حریر
به نرسی یکی نامه فرمود شاه
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۲۴
چو شد ساخته کار آتشکده
همان جای نوروز و جشن سده
بیامد سوی آذرآبادگان
خود و نامداران و آزادگان
پرستندگان پیش آذر شدند
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۲۵
سیوم روز بزم ردان ساختند
نویسنده را پیش بنشاختند
به می خوردن اندر چو بگشاد چهر
یکی نامه بنوشت شادان به مهر
سر نامه کرد آفرین از نخست
[...]