گنجور

عراقی » عشاق‌نامه » فصل هشتم » بخش ۶ - مثنوی

 

عاشق بی‌قرار، از سر درد

به ریا مدتی چو طاعت کرد

از ریا دور بود اخلاصش

برد سوی عبادت خاصش

بوی تحقیق از آن مجاز شنود

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل نهم » بخش ۱ - سر آغاز

 

مرحبا! مرحبا! محبت دوست

کز درون آمدی، نه از راه پوست

دلم از چز تو خانه خالی کرد

با تو سودای لاابالی کرد

تا غمت ساکن دل من شد

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل نهم » بخش ۲ - غزل

 

آشکارا نهان کنم تا چند؟

دوست می‌دارمت به بانگ بلند

دلم از جان خویش دست بشست

بعد از آن دیده بر رخ تو فکند

عاشقان تو نیک معذورند

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل نهم » بخش ۳ - مثنوی

 

دیده‌ای پاک بین همی باید

تا که حسنش جمال بنماید

حسن جانان به جان توان دیدن

نه به هر دیده آن توان دیدن

ای که خوانی به عشق مغرورم

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل نهم » بخش ۴ - حکایت

 

پیر شیراز، شیخ روزبهان

آن به صدق و صفا فرید جهان

اولیا را نگین خاتم بود

عالم جان و جان عالم بود

شاه عشاق و عارفان بود او

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل نهم » بخش ۵ - غزل

 

نیست کاری به آنم و اینم

صنع پروردگار می‌بینم

حیرتم غالب است و دل واله

نیست پروای عقل، یا دینم

سخنی کز تو بشنود گوشم

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل نهم » بخش ۶ - مثنوی

 

ای خوش و فارغ، از غم ما پرس

عاشقان ضعیف را واپرس

عجز من بین، دعای من بپذیر

می‌توانی، به لطف دستم گیر

داری از عاشقان خویش ملال

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل دهم » بخش ۱ - سر آغاز

 

عاشقان در کمین معشوقند

ساکنان زمین معشوقند

عاشقان را ز دوست نگزیرد

بلبل اندر هوای گل میرد

اندرین ره، اگر مقامی هست

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل دهم » بخش ۲ - غزل

 

ای ربوده دلم به رعنایی

این چه لطف است و این چه زیبایی؟

بیم آن است کز غم عشقت

سر برآرد دلم به شیدایی

از جمالت خجل شود خورشید

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل دهم » بخش ۳ - مثنوی

 

عکس هر مویت، ای بت رعنا

در دماغم رگی است از سودا

از وصال قد تو ای دلدار

نیست جز گیسوی تو برخوردار

فرق کردن به چشم سر نتوان

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل دهم » بخش ۴ - حکایت

 

شیخ السلام امام غزالی

آن صفا بخش حالی و قالی

واله حسن خوبرویان بود

در ره عشق دوست جویان بود

بود چشم صفای آن صادق

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل دهم » بخش ۵ - غزل

 

دل دیوانه باز بر در عشق

به دمی درکشید ساغر عشق

باز جانم به مهر دربند است

مهره گرد آمده به ششدر عشق

کرد بازم مشام جان خوشبو

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل دهم » بخش ۶ - مثنوی

 

اگر، ای آرزوی جان که تویی

باز بینم تو را چنان که تویی

شوم از قید جسم و جان فارغ

به تو مشغول وز جهان فارغ

گر تو روزی به گفتن سخنی

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل دهم » بخش ۷ - غزل

 

سهل گفتی به ترک جان گفتن

من بدیدم، نمی‌توان گفتن

جان فرهاد خسته شیرین است

کی تواند به ترک جان گفتن؟

دوست می‌دارمت به بانگ بلند

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل دهم » بخش ۸ - مثنوی

 

جز حدیث تو من نمی‌دانم

خامشی از سخن نمی‌دانم

در کمند غم تو پا بستم

وز می اشتیاق تو مستم

دیدهٔ ما، اگر چه بی‌نور است

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل دهم » بخش ۹ - حکایت ماضیه

 

چون درآمد به شهر دوست فقیر

کرد اوصاف حسن او تقریر

اندر آمد به مسجد جامع

زو کرامات اولیا لامع

بعد از آن چون نماز جمعه بکرد

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » خاتمة‌الکتاب » بخش ۱ - سر آغاز

 

مرحبا! مرحبا! نسیم صبا

خبر از دوست چیست؟ باز نما

حال ما بین درین پریشانی

باز گو تا ازو چه می‌دانی؟

این چنینم هنوز بگذارد؟

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » خاتمة‌الکتاب » بخش ۲ - غزل

 

دل چو در دام عشق منظور است

دیده را جرم نیست، معذور است

ناظرم بر رخت به دیدهٔ جان

گرچه از چشم ظاهرم دور است

از شراب الست روز وصال

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » خاتمة‌الکتاب » بخش ۳ - مثنوی

 

از تو مهرم چو در نهاد بود

من کیم؟ تا مرا مراد بود ؟

جز مرادت مرا مرادی نیست

غیر ازین خاطری و یادی نیست

هرکه او در غم تو دل بنهاد

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳

 

به طعنه گفت مرا دوستی که: ای زراق

چرا همیشه شکایت کنی ز دست فراق؟

وصال یار نبودت فراق را چه کنی؟

نشان عشق نداری، چه لافی از عشاق؟

بسی بگفت ازینگونه، گفتمش: بشنو

[...]

عراقی
 
 
۱
۱۴۹۴
۱۴۹۵
۱۴۹۶
۱۴۹۷
۱۴۹۸
۶۴۶۲