عطار » هیلاج نامه » بخش ۱۸ - در بیخودی و مستی و کشف ذات فرماید
چو ساقی ازل جامی مرا داد
درم از بود خود اینجام بگشاد
چو ساقی ازل عین عیان است
نشانش در نشان بینشانست
چو ساقی دمبدم در جان نمودار
[...]
عطار » هیلاج نامه » بخش ۱۹ - هم در این معنی بنوع دیگر فرماید
چنان مستم کنون در روی ساقی
که درمستی نخواهم ماند باقی
چنان مستم که پای از سر ندانم
بجز ساقی در این رهبر ندانم
چنان مستم که ساقی پیش بینم
[...]
عطار » هیلاج نامه » بخش ۲۰ - در سلوک و وصول فرماید
چنین میدان اگر صاحب یقینی
که خود اینجای روی خویش بینی
اگر داری سر آن کاندر اینجا
که بازی هم تن و هم جان در اینجا
قدم در نه اگر جان تو شادست
[...]
عطار » هیلاج نامه » بخش ۲۱ - در گوهر عقل و عشق گوید
دو جوهر دان تو عقل وعشق در خود
ولیکن عقل بیند نیک یابد
ازین هر دو اگر آگاه گردی
یقین دانم که تو در راه مردی
دو جوهر دان و مر این هر دو بشناس
[...]
عطار » هیلاج نامه » بخش ۲۲ - در نموداری عشق به هر انواع گوید
اگرچه سالک خوب ظریف است
دمادم در همه کاری لطیف است
نظام عالم از عقلست تحقیق
کسی کز عقل اینجا یافت توفیق
هدایت یابد اندر آخر کار
[...]
عطار » هیلاج نامه » بخش ۲۳ - در معنی وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهوراً فرماید
چو جام ما خوری اندر خرابات
ترا من محو گردانم سوی ذات
چو جام ماخوری در عز و در ناز
نقاب هستی از پیشت برانداز
چو جام ما خوری و مست گردی
[...]
عطار » هیلاج نامه » بخش ۲۴ - در آنچه شریعت و حقیقت مراد یکی است
حقیقت این چنین دان در شریعت
شریعت متصل دان در طریقت
چو ایشان هر دو ذاتند از حقیقت
دوئی منگر در اینجا در طبیعت
حقیقت با شریعت آشنایست
[...]
عطار » هیلاج نامه » بخش ۲۵ - در کشف حجاب و وصول دوست
اگر خود پرده برگیردزرویش
تو خودبینی و او در گفت وگویش
اگر خود پرده بردارد ز رخسار
وجود خود به بینی بیشکی یار
اگر خود پرده برگیرد تمامت
[...]
عطار » هیلاج نامه » بخش ۲۶ - در نموداری یقین میان جان ودل و فرق در میان اینها
بجان و دل قدم زن اندرین راز
بجان و دل نگر انجام و آغاز
بجان و دل درین ره بازبین تو
ز جان و دل تمامت راز بین تو
چو جانت واصل عهد الست است
[...]
عطار » هیلاج نامه » بخش ۲۷ - قالَ النَّبیُّ صلّی الله علیه و آله موتوا قَبْلَ اَنْ تَموتوا
ز موتوا قبل اگر آگاه کشتی
بمیر از خود که بیشک شاه گشتی
ز موتوا قبل اگر آگاه عشقی
بمیر از خود که بیشک شاه عشقی
ز موتوا قبل اگر میدانی این راز
[...]
عطار » هیلاج نامه » بخش ۲۸ - در خلوت و عزلت ودیدار الوهیت گوید
بکنج خلوت دل باش ساکن
که تا باشی ز هر آفات ایمن
بکنج خلوت دل گرد واصل
تو در خلوت بکن مقصود حاصل
بکنج خلوت دل راز میجوی
[...]
عطار » هیلاج نامه » بخش ۲۹ - در هدایت یافتن در شریعت فرماید
ره مردان طلب کن تا بدانی
حقیقت جاودان یکتا بمانی
ره مردان طلب تا دید یابی
عیان ذات در توحید یابی
ره مردان طلب تا جاودان تو
[...]
عطار » هیلاج نامه » بخش ۳۰ - در اسرار دل و تفسیر قرآن مجید گوید
دلا قرآن نمودت جان جانان
بگفتت رازها در عین اعیان
دلا واصل ز قرآنی بمانده
بیک ره دست خود از جان فشانده
دلا واصل ز قرآنی و ذرات
[...]
عطار » هیلاج نامه » بخش ۳۱ - حکایت
بزرگی گفته است این سر مرا باز
بگویم بیشکی اینجا ترا باز
چنین گفت آن بزرگ صاحب اسرار
که صورت در فنا آمد پدیدار
حقیقت اصل کل اینجا فنا بود
[...]
عطار » هیلاج نامه » بخش ۳۲ - در صفت دل و اسرار توحید و حقایق فرماید
حقیقت ایدل اکنون چند گوئی
همی گوئی تو تا پیوند جوئی
ترا پیوند با جانست و جانان
توئی پیدا ولی در عشق پنهان
تو پیدائی و ناپیدای جانی
[...]
عطار » هیلاج نامه » بخش ۳۳ - در حقیقت سرّ منصور و دریافتن اعیان گوید
چنین فرمود سلطان حقیقت
سپهر جان و دل قطب شریعت
نمود ذات و سر لامکانی
بگویم کیست تا کلی بدانی
نهاده بر سر معنی خود تاج
[...]
عطار » هیلاج نامه » بخش ۳۴ - سؤال کردن شبلی از منصور
چو شد منصور بردار آن سرافراز
ازو پرسید شبلی آن زمان باز
که ای دانای اسرار حقیقت
جوابی ده مرا زود از شریعت
که از سر اناالحق باز گویم
[...]
عطار » هیلاج نامه » بخش ۳۵ - جواب دادن منصور شبلی را
جوابی داد او را آن زمان دوست
که من مغزم همه شبلی توئی پوست
منم مغز و تو اینجا پوست هستی
که از بهر خود اینجا بت پرستی
کجا دانی تو این راز مرا هان
[...]
عطار » هیلاج نامه » بخش ۳۶ - سؤال دیگر شبلی از منصور
محمددان وصال حق در اینجا
محمد اوست خلق مطلق اینجا
چو شبلی این بیان بشنید از او
تعجب کرد از وی گفت نیکو
حقیقت این چنین است اندر اینجا
[...]
عطار » هیلاج نامه » بخش ۳۷ - جواب دادن منصور شبلی را
جوابش داد آنگه شاه عشاق
که پنهان نیست اینجا راه عشاق
همه پیداست راهم تا سوی ذات
دمادم میرسانم جمله ذرات
از اول سر عشقت باز گویم
[...]