غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی الامام ابی محمد الحسن المجتبی علیه السلام » شمارهٔ ۳ - فی رثاء ابی محمد الحسن المجتبی علیه السلام
ای ماه چرخ پیر و مهین پور عقل پیر
کز عمر سیر بودی و در بند غم اسیر
قربان آن دل و جگر پاره پاره ات
از زهر جانگداز وز دشنام و زخم تیر
ای در سریر عشق، سلیمان روزگار
[...]
غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی امیرالمؤمنین علی علیه السلام » شمارهٔ ۴ - مدیحة الامیر علیه السلام فی یوم الغدیر
تو نیز ایچرخ پیر بیا ز بالابزیر
داد مسرت بده ساغر عشرت بگیر
غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی سید الشهداء علیه السلام » شمارهٔ ۱۴ - فی رثاء المظلوم سید الشهداء سلام الله علیه
یکطرف اصغر شیرین دهن از ناوک تیر
آب نوشیده و شیر
غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی قاسم بن الحسن علیهماالسلام » شمارهٔ ۶ - ایضاً فی رثاء القاسم بن الحسن علیهماالسلام
شاخ شمشاد من شدم زمین گیر
ز سوز غم پیر
غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مراثی سید الساجدین علیه السلام » شمارهٔ ۲ - فی رثاء سید الساجدین علیه السلام
شد گردن سر رشتۀ تقدیر و تدبیر
در غل و زنجیر
عارف قزوینی » دیوان اشعار » دردریات (مطایبهها) » شمارهٔ ۲ - تیمورتاش نامه
چه خوش بود هر روزهات، خطّ سِیر
چطوری تو، آمشهدی، شب بخیر!
عارف قزوینی » دیوان اشعار » نامه ها و اشعار متفرقه » شمارهٔ ۹ - خانه کعبه را زیارت کرد
تا ندارد، تو تاش از سر گیر
به زبر برگذار نقطه زیر
عارف قزوینی » دیوان اشعار » نامه ها و اشعار متفرقه » شمارهٔ ۱۳ - زرتشت
چه اندر خاک خفتم زود یا دیر
توانی جُست از آن خاکستر اکسیر
ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۶ - تغزل
بوستان بشکفت و بلبل برکشید از دل صفیر
همچو چشم من گهرپالای شد ابر مطیر
بر نشاط روی گل وقت سپیدهدم به باغ
فاخته آوای بم زد عندلیب آوای زیر
بوستان بشکفت چون رامشگه پروبز شاه
[...]
ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۷ - تغزل و تشبیب
باد بیاورد بوی مشک به شبگیر
گوئی بگذشت از آن دو زلف گره گیر
شبگیر ار بگذرد نسیم بر آن زلف
مشک فرازآورد نسیم به شبگیر
دانم تدبیرها بسی به همه کار
[...]
ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۸ - بهاریه و تشبیب
نگر به زلف و بنا گوش آن بت کشمیر
یکی ز ساده پرند و یکی ز سوده عبیر
دو پیشه دارد بر جان و دل دو طرهٔ او
یکی گذارد بند و یکی نهد زنجیر
شگفتم آید زان دل در آن بر سمین
[...]
ملکالشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۰۲
غذای میر ندیدم ولی به گاه غذا
بر اوگذشتم و دیدم که چاکران امیر
کمان گروهه به کف گرد سفرهخانه او
کمین گشاده مگس ها همی زنند به تیر
ملکالشعرا بهار » رباعیات » شمارهٔ ۳۶ - کنایه از انگلیس
ای زورآور که خون ما خورده پریر
وی بسته فرو قماط ما با زنجیر
امروز تو کاملی و ما رشدپذیر
فردا باشد که ما جوانیم و تو پیر
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۱۲
نیوشنده باش و سخن درپذیر
پس و پیش پاسخ به پیمانه گیر
ملکالشعرا بهار » ترکیبات » نکیر و منکر
گفت با من، کیستی ای مرد پیر؟
گفتمش پیری به خاک اندر اسیر
گفت: وقت زندگی، اعمال تو؟
گفتمش چون دیگران پست و حقیر
در جهان از من نیامد در وجود
[...]
ملکالشعرا بهار » منظومهها » آیینۀ عبرت » بخش دوم - از اتابکان فارس تا نادرشاه افشار
شه چو لختی یافت آسایش ز جنگ و دار و گیر
در سپاهان رفت و بنشست ازبر فرخ سریر
پس به ترکستان وگرجستان شد آن والا امیر
کرد برخی را قتیل وکرد برخی را اسیر
زان سپس بغداد را بگرفت شاه ملک کیر
[...]
ملکالشعرا بهار » منظومهها » آیینۀ عبرت » بخش سوم - از کریم خان زند تا مشروطه
بر در شیراز با خلقی گران میر دلیر
تاخت بر لشکرگه آقا محمد خان چو شیر
مهتر قاجار مردی کرد و باز استاد دیر
زین ثبات و پردلی شد بر امیر زند چیر
جنگها کردند تا شد روزگار از جنگ سیر
[...]
ملکالشعرا بهار » منظومهها » جنگ تهمورث با دیوها » پیام بانو به تهمورث
هوشمند و تیز ویر
با یکی دانا مشیر
گفتشان ما فی الضمیر
همره ایشان دبیر
بایکی زربن سریر
[...]