باد بیاورد بوی مشک به شبگیر
گوئی بگذشت از آن دو زلف گره گیر
شبگیر ار بگذرد نسیم بر آن زلف
مشک فرازآورد نسیم به شبگیر
دانم تدبیرها بسی به همه کار
لیک به عشق اندرون ندانم تدبیر
خلخ وکشمیر را به خیره ستایند
آری کار جهان بود همه بر خیر
زانکه یکی چون تو حور نیست به خلخ
زانکه یکی چونتو سرو نیست به کشمیر
جز پی نخجیر سوی من نگراید
تا سر زلفت دلم ربوده به نخجیر
سروی و بر سرو ماه داری وخورشید
ماهی و بر ماه حلقه بندی و زنجیر
گفتم ماهی و اینت غایت تکذیب
گفتم سروی و اینت غایت تحقیر
خود سخنی بود ناستوده و بگذشت
زان سخن رفته عذرخواهم بپذیر
عذر پذیرست و جرمپوش خداوند
وین دو بود نیز بهترین صفت میر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
شیر دهدشان به پای، مادر آژیر
کودک دیدی کجا به پای خورد شیر؟
مادرشان سرسپید و جمله شده پیر
و ایشان پستان او گرفته به زنجیر
دامن خرگه برافکن ای بت کشمیر
سرو قباپوش و آفتاب جهانگیر
چهرهٔ خوب تو رشک لعبت نوشاد
نرگس مستت بلای جادوی کشمیر
نقش جمالت نگارخانهٔ مانی
[...]
جوشن داودی قلمرو تدبیر
نقش بر آب است پیش ناوک تقدیر
با جگر آفتاب، صبح چه سازد ؟
گرمی دل کم نمی شود به طباشیر
بار نفسها نه ایم چون نی بی مغز
[...]
باری ازین عمر سفله سیر شدم سیر
تازه جوانم ز غصه پیر شدم پیر
پیر پسند ای عروس مرگ! چرائی؟
من که جوانم، چه عیب دارم «بی پیر»؟
زود به من هر چه می کنی، بکن ای دهر!
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور ثبت نام کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.