چون فروبردند نعشم را به گور
خاک افشاندند و زان گشتند دور
ناگهان آواز پایی سهمناک
کردگوشم را خبر از راه دور
من بسان خفته زان آواز پای
جستم وآمد به مغزاندر شعور
نه هوا ونه فضا ونه نسیم
سینه تنگ وپای لنگ وجسم عور
لیک در آن حفرهٔ تاریک و تنگ
هردو جشمم خیره شد ناگه زنور
گوشهای از خاک من شد چاک و زان
کرد منکربارفیقخودظهور
دوفرشته چون دوفیل خشمگین
من فتاده پیش ایشان همچو مور
من به زحمت از فشارگور، لیک
آن دو می کردند هر جانب عبور
گور تنگ است از برای مجرمان
از برای مؤمنان باغی است، گور
روی چون ازآهن تفته سپر
بر جبینشان گشتهرسم آیات شر
از دهانی شیروش پهن و فراخ
نابها پیدا بسان شیر نر
بینیی هایل چو شاخ کرگدن
جسته بالا نوک آن همچو تبر
درکف هریک عمودی آتشین
وافعیئی پیچیده برگرد کمر
سوی من زان چشمهای چون تنور
هر دم افشاندند صد خرمن شرر
بانگ زد برمن یکی زآنان که خیز
هرچه گویم پاسخ آور مختصر
استخوانهایم به پیچ و خم فتاد
زان درشت آوا و بانگ زهرهدر
خویش راکردم مهیٌای جواب
تا چه پرسند ازمن آسیمهسر
گفتگو برخاست در زهدان خاک
بین من وآن یک که بد نزدیکتر
زیرپایش من چو گنجشکی حقیر
او چو کرکس از برم بگشوده پر
گفت با من، کیستی ای مرد پیر؟
گفتمش پیری به خاک اندر اسیر
گفت: وقت زندگی، اعمال تو؟
گفتمش چون دیگران پست و حقیر
در جهان از من نیامد در وجود
هیچ کاری عمده و امری خطیر
گفت ازین فنها و صنعتهای دهر
در کدامین بودی استاد و بصیر؟
گفتمش در صنعت شعر و ادب
بودم استاد و ز نقاشی خبیر
گفت گاه زندگی دینت چه بود؟
گفتمش اسلام را بودم نصیر
گفت معبود تو در گیتی که بود؟
گفتمش معبود من حی قدیر
گفت چون بگذاشتی گیتی، که تو
بر تن و بر نفس خود بودی امیر
گفتم از عمرم چهمیپرسی که رفت
جمله با خون دل ورنج ضمیر
دور، از آزادی و از اختیار
جفت، با ناچاری و ضعف و زحیر
نی هنر تا دهر را پیچم عنان
نی توان تا چرخ را بندم مسیر
بهتر از من پارهٔ سنگی که نیست
آمر و مامور وگویا و بصیر
گفت کاری کردهام غیر از گناه؟
گفتم آری تکیه برلطف اله
من نگویم چون دگر مردم سخن
آن زمان کم باز پرسند ازگناه
عامیان در بند اوهام اندرند
هستشان این بستگی به از رفاه
برگنه خستو شدن اولیتر است
مرد دانا را زگفتار تباه
بس حدیثا کش خرد گوید، ولیک
قلب بر عکسش پذیرد انتباه
گندم و جوهر دو راکاهست لیک
فرق بسیار است بین این دو کاه
من که بودم در شداید پایدار
سست گشتم ناگهان بیاختیار
قلب من لرزید و کی بودم گمان
کاین چنین قلبی بلرزد روزگار
لیک خود را با خود آوردم نخست
تا بجا آمد دلم زان گیر و دار
خویشتن را وانمودم با دلی
از یقین ثابت نه از شک بیقرار
گرچه آخر از سخنهای صریح
تیره کردم باز خود را روزگار
خاطر آزاد مرد نکتهسنج
کی پسندد گفتهٔ نااستوار
ناپسند آید دورویی از ادیب
ناسزا باشد نفاق از هوشیار
لاجرم بر من گذشت آن بد که خاست
از نهیبش نعره از اهل مزار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر توصیف میکند که پس از دفن جسدش در گور، ناگهان صدای قدمهایی سهمناک را میشنود. او به حالت خواب و بیداری درمیآید و در یک فضا تاریک و تنگ قرار میگیرد. دو فرشته به او نزدیک میشوند و او را مورد بازپرسی قرار میدهند. شاعر بیان میکند که او در زندگیاش به مانند دیگران عادی بوده و اعمالش قابل توجه نیست. او در زمینه شعر و ادب دارای استعداد بوده و به دین اسلام معتقد است. فرشتهها از او میپرسند که در زندگی چه کرده است و شاعر عذر خود را با بیان ضعفها و ناتوانیهایش توجیه میکند. او در حین بازجویی به اضطراب و لرزیدن قلبش اشاره میکند و در پی این مکالمات، به تفکر در مورد حقیقت و صداقت میپردازد و به این نتیجه میرسد که نباید دچار نفاق شود. در نهایت، او به سرنوشت خود و ناپایداری زندگی انسانها در برابر قدرت و علم الهی میاندیشد.
هوش مصنوعی: وقتی که جسدم را به خاک سپردند، خاک بر روی من پاشیدند و از آنجا دور شدند.
هوش مصنوعی: ناگهان صدای پایی ترسناک به گوشم رسید و خبر از دوردستی آورد.
هوش مصنوعی: مانند کسی که در خواب است، از آن صدا بیدار شدم و به عمق شعور خود پی بردم.
هوش مصنوعی: نه آسمان خوش است و نه هوا دلانگیز، نه نسیم خوشبو و نرم، دلم گرفته و پاهایم ناتوان است و جسمم در معرض آسیب قرار دارد.
هوش مصنوعی: ولی در آن چالهٔ تاریک و تنگ، ناگهان هر دو چشمانم به نوری خیره شد.
هوش مصنوعی: گوشهای از زمین من شکاف خورد و از آنجا دوستیام نمایان شد.
هوش مصنوعی: دو فرشته مانند دو فیل خشمگین به زمین افتادهاند و من مثل یک مور در مقابل آنها قرار دارم.
هوش مصنوعی: من به سختی از فشار قبر بیرون میآیم، اما آن دو (دو نفر دیگر) به راحتی از هر طرف میگذشتند.
هوش مصنوعی: گور برای مجرمان جای تنگ و ناگواری است، اما برای مؤمنان همچون باغی سرسبز و آرامشبخش خواهد بود.
هوش مصنوعی: صورتهایی که مانند سپر از آهن گداخته هستند، بر پیشانی آنها نشانههای خیانت و بیصداقتی نمایان شده است.
هوش مصنوعی: از دهانی شیرین و وسیع، مانند شیر نر، چیزی باارزش و خاص نمایان میشود.
هوش مصنوعی: بینی تو مثل شاخ کرگدن است که رو به بالا رشد کرده و نوک آن مانند تبر به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: در دست هر یک از آنها میلهای آتشین وجود دارد که به دور کمرشان پیچیده شده است.
هوش مصنوعی: چشمهای تو مانند تنور، هر لحظه به سوی من شرارههای زیادی میافشانند.
هوش مصنوعی: یکی از آنها صدایم میزند و به من میگوید هرچه بگویم، به طور مختصر پاسخ بده.
هوش مصنوعی: بدن من از شدت صدای بلند و شگفتانگیز آن درشت به لرزه درآمد و دچار تنش و اضطراب شد.
هوش مصنوعی: خود را آماده کردم تا ببینم از من چه سؤالی میپرسند وقتی پریشان و گیج هستم.
هوش مصنوعی: در دل خاک، گفتگویی میان من و آن کسی که به من نزدیکتر است، درگرفت.
هوش مصنوعی: زیر پای من مانند یک گنجشک کوچک است، در حالی که او مانند یک کرکس بالهایش را از روی من گشوده است.
هوش مصنوعی: مردی با من صحبت کرد و از من پرسید که تو کی هستی، ای پیرمرد؟ من هم به او گفتم که من نیز یک پیرمرد هستم که در این دنیا گرفتار خاک و زمینم.
هوش مصنوعی: پرسید: در زندگیات چه کارهایی انجام میدهی؟ پاسخ دادم: مانند دیگران معمولی و ناچیز.
هوش مصنوعی: در دنیا هیچ کار مهم و بزرگی از من سر نزد و انجام نشد.
هوش مصنوعی: در مورد هنرها و صنعتهای زمانه، کدام یک از آنها بوده که تو در آن استاد و آگاه باشی؟
هوش مصنوعی: به او گفتم که در هنر شعر و ادبیات تبحر دارم و در نقاشی نیز خبره هستم.
هوش مصنوعی: از من پرسیدند که در زندگیات چه دینی داری؟ گفتم که من حامی دین اسلام هستم.
هوش مصنوعی: آن خداوندی که تو در دنیا از او میپرسی، چه کسی است؟ من به او گفتم که معبود من، خدای زنده و تواناست.
هوش مصنوعی: وقتی که دنیای فانی را ترک کردی، فقط تو فرمانروای وجود خود هستی.
هوش مصنوعی: گفتم چرا درباره عمرم میپرسی؟ که تمام آن با درد دل و رنج درونی سپری شده است.
هوش مصنوعی: در دوری از آزادی و اختیار بهناچار و با ضعف و ناتوانی زندگی میکند.
هوش مصنوعی: من به هیچ وجه نمیتوانم زمان را متوقف کنم یا به آن کنترل داشته باشم، همانطور که نمیتوانم مسیری که زندگی را به جلو میبرد تغییر دهم.
هوش مصنوعی: هیچ چیزی بهتر از من نیست که تا آنجا که میتوانم، هم فرماندهای هستم و هم مأموری که میداند چه میکند و با دقت عمل میکند.
هوش مصنوعی: گفت: آیا کاری انجام دادهام که غیر از گناه باشد؟ گفتم: بله، تو به رحمت و لطف خداوند تکیه کردهای.
هوش مصنوعی: من نمیگویم مانند دیگران، اما زمانی که سوالاتی درباره گناهان مطرح شود، ممکن است سکوت کنم.
هوش مصنوعی: عوام مردم دچار خیالات و تصورات غلط هستند و این وابستگی آنها به دنیای مادی، بیشتر از نعمتها و راحتیهای زندگی است.
هوش مصنوعی: بهتر است انسان دانا در برابر خطا و اشتباه خود فروتن باشد و از صحبت کردن نادرست و بیمورد خودداری کند.
هوش مصنوعی: بسیاری از سخنان را عقل میگوید، اما دل ممکن است چیز دیگری را بپذیرد.
هوش مصنوعی: اگرچه گندم و جو دو محصول زراعی هستند و هر دو از کاه به وجود میآیند، اما بین این دو نوع کاه تفاوتهای زیادی وجود دارد.
هوش مصنوعی: در زمانهای دشوار و مشکلات، من به طور ناگهانی و بدون اراده ضعیف شدم و استقامت خود را از دست دادم.
هوش مصنوعی: قلب من به شدت تپید و فراموش کردم که ممکن است چنین قلبی در برابر حوادث زندگی به تپش بیفتد.
هوش مصنوعی: اما ابتدا خودم را با خود به جا آوردم تا دلم از این موضوع آسوده شود.
هوش مصنوعی: من خودم را به گونهای نشان دادم که قلبی پر از یقین دارم، نه از تردید و نگرانی.
هوش مصنوعی: اگرچه با سخنان واضح خود، وضعیتی تاریک به وجود آوردم، اما باز هم خود را در برابر روزگار قرار دادم.
هوش مصنوعی: دل آزاد و آزاده به حرفهای سست و نااستوار راضی نمیشود و آن را نمیپسندد.
هوش مصنوعی: دورویی و نفاق از افراد فرهیخته و باهوش پسندیده نیست.
هوش مصنوعی: بدون شک، آن بدی که از تهدید او سربرآورد، بر من گذشت و صدای ناله اهل قبور را بهدنبال داشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.