گنجور

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۱۳

 

بیا جانا جهان بر من بمفروش

بیا تا یک دمت گیرم در آغوش

گهت لبها گزم گاهی زنخدان

گهت بازو گزم گاهی بنا گوش

چو می دانی که مست از جام عشقم

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۱۴

 

بهشت است خمخانه می فروش

فرو مایه چون شیره گو بر مجوش

نه در خلد جوی شراب است پاک

قیامت از آن کرد خواهند نوش

چو بر یاد اهل قیامت خوریم

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۱۵

 

آن موی بریده بر بنا گوش

کشته ست مرا و کرده مدهوش

نغزت برِ روی و غمزه و چشم

خوبست سرِ دست و بازو و دوش

گر می خواهی که عالمی خلق

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۱۶

 

ای زلف تو تکیه کرده بر گوش

وی جعد تو حلقه گشته بر دوش

ای کرده تنم ز عشق مفتون

وی کرده ولم ز رنج مدهوش

چون رزم کنی و بزم سازی

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۱۷

 

تا صبح قیامت نشود ذوق فراموش

آن را که کند با تو شبی دست در آغوش

نقاش اگر این روی ببیند متحیر

چون صورت دیوار بماند ز تو خاموش

برمردم دیوانه چه انکار که عاقل

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۱۸

 

درد عشق است ای ملامت گر خموش

نیست این بحری که بنشیند ز جوش

چاشنی کن گر نداری ذوقِ می

طالب دردی درآ و دُرد نوش

روز و شب جانت به جان می پرورد

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۱۹

 

خوش عالم عاقلان مدهوش

خوش وقت سخن وران خاموش

با عشق خوش است خاصه مفرد

با یار خوش است خاصه مدهوش

مردان که در آمدند بی چشم

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » دستورنامه » بخش ۱۷ - سه اندزر

 

نگویی بسی و نباشی خموش

نگه‌ دار حدِّ توسّط بکوش

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » دستورنامه » بخش ۳۴ - حفظ دندان

 

که من از پدر کردم این پند گوش

ازین شرط تابرنگردی بکوش

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » دستورنامه » بخش ۳۶ - حکایت

 

زدم نعره‌ای و برفتم ز هوش

فتادند یاران من در خروش

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » دستورنامه » بخش ۴۱ - عروج و الهام

 

ز بالا فرود آمدندی سروش

که برخوان و بنیوش بی چشم و گوش

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » دستورنامه » بخش ۴۳ - من کیستم

 

دلم موج خون می زند لب خموش

ملامت روان و من آگنده گوش

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » مثنوی روز و شب » بخش ۱۲ - پاسخ روز به شب

 

چند گویی ز شام و شب، خاموش

بر سر و ریش خود جهان مفروش

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » سفرنامه » بخش ۳ - آغاز کتاب

 

هر دو بعد از ترک چنگ و نای و نوش

بوده از یک پیر باهم خرقه پوش

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » سفرنامه » بخش ۳ - آغاز کتاب

 

یک دو روز آنجا ز بهر نای و نوش

چون عصیر از می برآوردیم جوش

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » سفرنامه » بخش ۵ - حکایت

 

بی زبانی لایق است از مرد هوش

زآنکه نادان خود نیارد بد خموش

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » سفرنامه » بخش ۵ - حکایت

 

آمدم چون آمدم اندک به هوش

اندر آن تاری شب آوازی به گوش

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » سفرنامه » بخش ۶ - حکایت

 

چون شدی ایمن ز رهزن خرقه پوش

حلقه فقر آگهی در کن به گوش

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » سفرنامه » بخش ۷ - حکایت

 

چون به جان آمد از آن بی عقل و هوش

یک زمان اندیشه کرد و شد خموش

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » سفرنامه » بخش ۱۲ - حکایت

 

من در و بنهاده بی آرام هوش

راست بر آواز کوچ آهنگ گوش

حکیم نزاری
 
 
۱
۸۹
۹۰
۹۱
۹۲
۹۳
۱۷۵
sunny dark_mode