گنجور

سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۷

 

سودی نکند فراخنای بر و دوش

گر آدمیی عقل و هنرپرور و هوش

گاو از من و تو فراختر دارد چشم

پیل از من و تو بزرگتر دارد گوش

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۵۳

 

ای که دانش به مردم آموزی

آن‌چه گویی به خَلق، خود بِنْیوش

خویش‌تن را علاج می‌نَکُنی

باری، از عیبِ دیگران، خاموش!

محتسب، کون‌برهنه در بازار

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۵۴

 

دوش مرغی به صبح می‌نالید

عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش

یکی از دوستان مخلص را

مگر آواز من رسید به گوش

گفت باور نداشتم که تو را

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۴۵

 

زنده‌دل از مرده نصیحت نیوش

مرده‌دل از زنده نگیرد به گوش

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۶

 

هر که فریاد‌رسِ روز مصیبت خواهد

گو در ایّامِ سلامت به جوانمردی کوش

بندهٔ حلقه‌به‌گوش اَر ننوازی بِرَوَد

لطف کن لطف، که بیگانه شود حلقه‌به‌گوش

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۲۱

 

نگویند از سر بازیچه حرفی

کز آن پندی نگیرد صاحبِ هوش

و گر صد بابِ حکمت پیشِ نادان

بخوانند، آیدش بازیچه در گوش

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۲۶

 

دوش مرغی به صبح می‌نالید

عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش

یکی از دوستان مخلص را

مگر آواز من رسید به گوش

گفت باور نداشتم که تو را

[...]

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۷

 

فراموشت نکرد ایزد در آن حال

که بودی نطفهٔ مدفون و مدهوش

روانت داد و طبع و عقل و ادراک

جمال و نطق و رای و فکرت و هوش

ده انگشتت مرتب کرد بر کف

[...]

سعدی
 

سعدی » دیوان اشعار » ترجیع بند

 

آن برگ گلست یا بناگوش؟

یا سبزه به گِرد چشمهٔ نوش؟

دست چو منی قیامه باشد

با قامت چون تویی در آغوش

من ماه ندیده‌ام کله‌دار

[...]

سعدی
 

سعدی » بوستان » در نیایش خداوند » بخش ۳ - سبب نظم کتاب

 

تو گر پرنیانی نیابی، مجوش

کرم کار فرما و حشوش بپوش

سعدی
 

سعدی » بوستان » در نیایش خداوند » بخش ۵ - مدح محمد بن سعد بن ابوبکر

 

چو طاعت کنی لبس شاهی مپوش

چو درویش مخلص برآور خروش

سعدی
 

سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۱ - سر آغاز

 

چو مفلس فرو برد گردن به دوش

از او بر نیاید دگر جز خروش

سعدی
 

سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۲ - حکایت در تدبیر و تأخیر در سیاست

 

دو کس را که با هم بود جان و هوش

حکایت کنانند و ایشان خموش

سعدی
 

سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۵ - حکایت در شناختن دوست و دشمن را

 

تو را یاوری کرد فرخ سروش

وگر نه زه آورده بودم به گوش

سعدی
 

سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۶ - گفتار اندر نظر در حق رعیت مظلوم

 

چنان خسب کآید فغانت به گوش

اگر دادخواهی برآرد خروش

سعدی
 

سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۸ - حکایت در معنی شفقت

 

یکی پنج بیتم خوش آمد به گوش

که در مجلسی می‌سرودند دوش

سعدی
 

سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۱۸ - حکایت عابد و استخوان پوسیده

 

بکن پنبهٔ غفلت از گوش هوش

که از مردگان پندت آید به گوش

سعدی
 

سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۲۸ - حکایت پادشاه غور با روستایی

 

رعیت چه نزلت نهادند دوش؟

که ما را نه چشم آرمید و نه گوش

سعدی
 

سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۲۸ - حکایت پادشاه غور با روستایی

 

شه از مستی غفلت آمد به هوش

به گوشش فرو گفت فرخ سروش

سعدی
 

سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۲۹ - حکایت مأمون با کنیزک

 

چه خوش گفت یک روز دارو فروش:

شفا بایدت داروی تلخ نوش

سعدی
 
 
۱
۸۳
۸۴
۸۵
۸۶
۸۷
۱۷۵
sunny dark_mode