جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۳۰ - ختم کتاب و خاتمه خطاب
گه دو بیگانه به هم پیوسته
گه دو همخانه ز هم بگسسته
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۳ - ترتیب دلایل هستی واجب تعالی نمودن و ترغیب به تامل در آن فرمودن
یکی حرف سعادت نقش بسته
یکی سر رشته دولت گسسته
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۱۶ - در صفت و نسب زلیخا که مغرب از طلوع آفتاب جمالش مشرق گشته بود بلکه به هزار درجه از آن گذشته
نه هرگز بر دلش باری نشسته
نه یکبارش به پا خاری شکسته
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۱۷ - در نیام منام دیدن زلیخا نوبت اول تیغ آفتاب جمال یوسف را علیه السلام و کشته عشق شدن وی به آن تیغ نهفته در نیام
ز بالین سنبلش در هم شکسته
به گل تار حریرش نقش بسته
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۲۳ - فرستادن پدر زلیخا قاصدی به سوی عزیز مصر و عرض کردن زلیخا بر وی و قبول کردن وی آن را
قبا بسته کله گوشه شکسته
به زرین خانه های زین نشسته
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۲۶ - دیدن زلیخا عزیز مصر را از شکاف خیمه و فریاد برداشتن که این نه آن کس است که من در خواب دیده ام و سالها محنت محبتش کشیده ام
منم آن بحری کشتی شکسته
برهنه بر سر لوحی نشسته
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۲۷ - درآمدن زلیخا همراه عزیز مصر به مصر و بیرون آمدن مصریان و طبق های نثار بر عماری زلیخا افشاندن
ولی جانش ز داغ دل نرسته
ازان زر بود در آتش نشسته
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۲۸ - عمر گذرانیدن زلیخا در مفارقت یوسف علیه السلام و تلهف و تأسف وی بر آن مدی اللیالی و الایام
به صورت بود با مردم نشسته
به معنی از همه خاطر گسسته
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۳۰ - خواب دیدن یوسف علیه السلام که آفتاب و ماه و یازده ستاره وی را سجده می برند و شنیدن اخوان آن را و زیادت شدن حسد ایشان
خوش آن کز بند صورت باز رسته
ز سحر چشمبندان چشم بسته
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۳۴ - رسید کاروان به سر چاه و یوسف را بیرون آوردن و یک بار دیگر عالم را به آفتاب جمال وی روشن کردند
ز مدین کاروانی رخت بسته
به عزم مصر با بخت خجسته
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۴۶ - رفتن زلیخا به خود پیش یوسف علیه السلام و تضرع نمودن و عذر گفتن یوسف علیه السلام از تحصیل مراد وی
بگفت از گریه زانم دل شکسته
که نبود عشق کس بر من خجسته
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۵۲ - درآوردن زلیخا یوسف را علیه السلام به خانه هفتم و بذل کردن مجهود در نیل مقصود و گریختن یوسف و ماندن زلیخا در تحیر و تأسف
درش زآمد شد بیگانه بسته
امید آشنایان زان گسسته
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۵۲ - درآوردن زلیخا یوسف را علیه السلام به خانه هفتم و بذل کردن مجهود در نیل مقصود و گریختن یوسف و ماندن زلیخا در تحیر و تأسف
به جایی دید شهبازی نشسته
ز قید دست شاهان باز رسته
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۵۵ - در دست از دهن باز داشتن زنان مصر و زبان طعن بر زلیخا کشیدن و به تیغ غیرت عشق دست و زبان ایشان بریدن
پریرویان مصری حلقه بسته
به مسندهای زرکش خوش نشسته
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۶۲ - طلب کردن پادشاه مصر یوسف را علیه السلام برای تعبیر خواب خود و تعلل کردن وی تا آنچه میان وی و زنان مصر گذشته بود تفحص نمایند
زلیخا نیز بود آنجا نشسته
زبان از کذب و جان از کید رسته
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۶۵ - آمدن زلیخا به سر راه یوسف علیه السلام و از نی خانه ای ساختن تا از آواز گذشتن سپاه وی خرسندی یابد
در آن نی بست بود افتاده خسته
چو صیدی تیرها گردش نشسته
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۶۹ - غلبه کردن محبت زلیخا بر یوسف علیه السلام و بنا کردن عبادتخانه از برای وی
به هر شاخی ازان مرغان نشسته
ولیکن از نوا منقار بسته
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۷۰ - خواب دیدن یوسف علیه السلام مادر و پدر را و از خدای تعالی وفات خود طلبیدن و اضطراب زلیخا
پدر را دید با مادر نشسته
به رخ چون خور نقاب نور بسته
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۷۰ - خواب دیدن یوسف علیه السلام مادر و پدر را و از خدای تعالی وفات خود طلبیدن و اضطراب زلیخا
مفاتیح آور درهای بسته
جبایر بند دلهای شکسته
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۷۴ - در مخاطبه نفس و ترقی دادن وی از حضیض خویشتنداری و خودپسندی به ذروه دست کوتاهی و همت بلندی
درون از نقش کثرت پاک شسته
ز کثرت سر وحدت باز جسته