گنجور

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۲۷ - در بیان آنکه لابد است که شیخ وسیلت گردد و رهبر، و بی‌شیخ ممکن نیست که کس به حق رسد و اگر ممکن بودی حق تعالی پیغامبران و مشایخ را نفرستادی و اگر نادراً کسی بی‌شیخ رسد، آنکه به واسطهٔ شیخ رسد کامل‌تر باشد، و دلیل بر این، شخصی هر روز خدای تعالی را چهل بار می‌دید و از سر مستی حال خود را به خلق می‌گفت. کاملی گفتش که اگر مردی برو ابایزید را یکبار ببین، او به جواب گفت که من خدای بایزید را هر روز چهل بار می‌بینم پیش ابایزید به چه روم ؟ او باز گفت که «اگر مردی یکبار بایزید را ببین» چون ماجرا دراز کشید آن شخص عزم ابایزید کرد. بایزید را معلوم شد. در بیشهٔ مهیب می‌گشت، از بیشه به استقبال آن طالب بیرون آمد. چون آن طالب ابایزید را بدید برنتافت، در حال بمرد. زیرا او خدا را به قدر قوت خود می‌دید. چون از آن قوت و مقام که بایزید می‌دید بر او تجلی کرد برنتافت، د رحال جان بداد. اکنون مقصود از بیشه فکر و علوم بایزید است که اگر از مقام خود بیرون نیامدی صد هزار سال آن طالب به علو و مرتبهٔ او نرسیدی. پس از مقام خود نزول کرد که کلموا الناس علی قدر عقولهم لاعلی قدر عقولکم، تا آن طالب او را تواند دیدن و فهم کردن هم توانست.

 

عالمی را چو خورد یک ذره

پس حقیرش مبین مشو غره

سلطان ولد
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۳۰ - در بیان آنکه سرّ به نااهل نشاید گفتن که او را زیان دارد. زیرا هر سخن را سرّی است و هر سرّی را سرّی دیگر هرکه سخن را داند و سر سخن را نداند ناچار کژ رود و باز سر پیش سر سر همچون سخن است، کسی که سر سر را نداند شنیدن سر زیانش دارد از این سبب موسی علیه‌السلام آن شخصی را که از حضرتش زبان و حوش و طیور التماس می‌کرد منع می‌فرمود و می‌گفت سلیمانی باید که از دانش زبان مرغان زیان نکند، در حق تو دانستن آن زهر قاتل است. باز وی لابه می‌کرد و موسی منع می‌فرمود تا سؤال و جواب از حد گذشت. آخرالامر گفت «ای موسی اگر همه نباشد باری زبان خروس و سگ که در خانه و بر درند بیاموز تا محروم نروم.» موسی زیان آنرا در آن آموختن مشاهده می‌فرمود، چندانکه منعش می‌کرد ممکن نمی‌شد و پند موسی را قبول نمی‌کرد، تا عاقبت آندو زبانرا به وی آموخت و فرمود که «یقین دان که از دانش این زیانمند خواهی شدن.»

 

از یم او اگر خورم قطره

وز خور او اگر برم ذره

سلطان ولد
 

حکیم نزاری » سفرنامه » بخش ۵ - حکایت

 

آسمان بالای زیر هر سره

چون نمودی در میان هر دره

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » ادب‌نامه » باب پنجم - در اجتهاد و احتیاط کردن » بخش ۱

 

کرا در خورش غالب آید شره

یقین دان که بُردَست حرصش ز رَه

حکیم نزاری
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴۲ - صفت طعام هندی

 

چرب دم دنبه دو من یکسره

چرب تر از دم دنبک آهو بره

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مطلع‌الانوار » بخش ۱ - از مناجاتها

 

حکم ترا در خم این نُه زره

رشته درازست گره بر گره

امیرخسرو دهلوی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۳۶ - در باب ظلمه و ظلم

 

دو سه درویش رفته در دره

پی گوساله و بز و بره

اوحدی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۹۰ - در ترک و تجرید

 

با تو گویا زبان هر ذره

که: به دنیا چنین مشو غره

اوحدی
 

شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب دوم » فصل دوم » بخش ۶ - التمثیل

 

زده سه پنج و چار و سه دو کره

کرده هر هفت و هشت و نه دوره

شیخ محمود شبستری
 

شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب چهارم » فصل هشتم » بخش ۴ - حکایت

 

بسته از کبر و غل و بخل و شره

بر تن و جان خود هزار گره

شیخ محمود شبستری
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » قصاید » شمارهٔ ۵۹ - فی مدح الامیر اعظم الاعدل الاکرم جلال الحق و الدنیا و الدین مسعود

 

ای آب نزد کلک تو تیغ اکاسره

وی خاک پیش کاخ تو قصر قیاصره

مرغان خوش نوای گلستان خاطرت

با طایران عالم جان در مناقره

یک مفرد از سپاه تو ده باره کرده پست

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » قطعات » شمارهٔ ۲۲ - فی الشکایة من بعضی الارذال

 

ای سکّه‌ات قراضهٔ اقبال را عیار

بی‌طلعت دراهم افضال ناسره

طاوس سدره قهقهٔ شوق می‌زند

بر درگه رفیع تو چون کبک بردره

داری روا که خبث کند در قفای من

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۱۱ - ضحاک

 

سیوم روز را خوان ز مرغ و بره

بیاراستش گونه‌گون یکسره

خواجوی کرمانی
 
 
۱
۱۰
۱۱
۱۲
۱۳
۱۴
۱۸
sunny dark_mode