گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۷۶

 

چون پسته زبان در دهنم زنگ برآورد

آخر گل خاموشی من این ثمر آورد

در پای خزان ریخت گل و لاله این باغ

رنگی که به رخساره به خون جگر آورد

در کام تو زهر از کجی توست وگرنه

[...]

صائب تبریزی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱

 

دیدی فلکم چه بر سر آورد

از هم من و یار را برآورد

از دست من آن گهر که از کین

بیرون فلک ستمگر آورد

خواهد اگر این محیط تا حشر

[...]

مشتاق اصفهانی
 

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۱۷ - در مدح حضرت زهرا علیهاالسلام

 

دختر طبعم از سخن رشته به گوهر آورد

بهر طراز مدحت دخت پیمبر آورد

دختر از این قبیل اگر هست هماره تا ابد

مادر روزگار، ای کاش که دختر آورد

آورد از کجا و کی مادر دهر این چنین

[...]

وفایی شوشتری
 

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۳۹ - در مدح و منقبت و ذکر شهادت حضرت علی اکبر (ع)

 

طبع شرر فشانم ار شعله ی آذر آورد

بلبل نطقم از کجا طبع سمندر آورد

بلبل آن گلم که پیوسته زبوی سنبلش

باغ بهشت را خداوند معطّر آورد

آنکه خدای اکبرش خلق نموده تا مگر

[...]

وفایی شوشتری
 

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۴۰ - تجدید مطلع

 

خواهد اگر، به جلوه آن روی منوّر آورد

آینه ی جمال خورشید مکدّر آورد

جز رخ و زلف و قامت معتدلش در این جهان

کس نشنیده سرو را، سنبل و گل بر آورد

برگذرد، به هر زمین با قد و قامتی چنین

[...]

وفایی شوشتری
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۷۳

 

دلبر من بچهره چون زلف معنبر آورد

مهر نخوشه جا دهد مه بدو پیکر آورد

میوه ندید سرو را کس بجهان تو بوالعجب

از چه گلی که سرو تو میوۀ شکر آورد

صد ره ا گر بری سرم شعلۀ شمع پیکرم

[...]

نیر تبریزی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴ - وله

 

چون ماه من به جانب لب ساغر آورد

خورشید نقل بزم وی از اختر آورد

هان نقل زاخترش سزد و باده زآفتاب

چون ماه من به جانب لب ساغر آورد

شکر فروش لعل وی آمد چو در سخن

[...]

جیحون یزدی
 

محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۱۰۳ - در مدح حضرت اشرف ظلّ السلطان دامت شوکته

 

ساقی به یاد لعل تو چون ساغر آورد

ما را به دور اول از پا درآورد

آن سرزمین که چون تو پری زاید آدمی

نبود عجب که خارگل احمر آورد

گویند سرو را ثمری نیست ای عجب

[...]

محیط قمی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۸

 

لطف تو سنگ را بنظر گوهر آورد

مهر تو خاک را بتجلی زر آورد

صد کاروان ز جود تو در هر نفس روان

آنصد چو بر گذشت، صد دیگر آورد

هر شب مرا بدفع حوادث بخوابگاه

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode