گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

لطف تو سنگ را بنظر گوهر آورد

مهر تو خاک را بتجلی زر آورد

صد کاروان ز جود تو در هر نفس روان

آنصد چو بر گذشت، صد دیگر آورد

هر شب مرا بدفع حوادث بخوابگاه

عون تو صد حصار و دو صد لشگر آورد

خورشید را که رفته ز خاور بباختر

از باختر دوباره سوی خاور آورد