نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۱۸ - گفتار حکیم هند با اسکندر
دگرباره گفتش به من گوی راست
که ملک جهان بر دو قسمت چراست؟
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۱۸ - گفتار حکیم هند با اسکندر
نبینی؟ کسی کاو ریاضتگر است
به بیداری آن گنج را رهبر است
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۴۴ - انجامش روزگار افلاطون
همان آرزو خواهیام در سر است
کهن من شدم، آرزو نوتر است
نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۵ - در معراج
دیدن او بی عرض و جوهر است
کز عرض و جوهر از آنسوتر است
نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۲۸ - مقالت پنجم در وصف پیری
شاخِ تر از بهر گل نوبر است
هیزم خشک از پی خاکستر است
نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۳۸ - مقالت دهم در نمودار آخرالزمان
در پر طاووس که زر پیکر است
سرزنشِ پای کجا درخوَر است؟
نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۴۴ - مقالت سیزدهم در نکوهش جهان
دوستی زر چو به سان زر است
در دم طاووس همان پیکر است
نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۴۴ - مقالت سیزدهم در نکوهش جهان
زر چو نهی روغن صفراگر است
چون بخوری میوهٔ صفرابر است
نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۴۵ - داستان حاجی و صوفی
شحنه این راه چو غارتگر است
مفلسی از محتشمی بهتر است
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶ - در مدح معزالدوله خسرو شاه پسر بهرام شاه گوید
جان را ز عارض و لب او شیر و شکر است
دل را ز طره و رخ او مشک و عنبر است
هم دل در آن وصال چو با عنبر است مشک
هم جان در آن فراق چو با شیر شکر است
آشوب عقلم آن شبه عاج مفرشست
[...]
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۲ - در مدح قوام الملک احمد عمر گفت به تهنیت خازنی وی
قوی دلی که به خلق و به خلق گل شکر است
ز خلق و خلقش چون گل شکر در آب تر است
ثبات دولت او جان صورت امل است
شعاع خنجر او نور دیده ظفر است
همای همت او ظل مردمی گسترد
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹
آن دهان نیست که تنگ شکر است
وان میان نیست که مویی دگر است
زان تنم شد چو میانت باریک
کز دهان تو دلم تنگتر است
به دهان و به میانت ماند
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱
ذرهای اندوه تو از هر دو عالم خوشتر است
هر که گوید نیست دانی کیست آن کس کافر است
کافری شادی است و آن شادی نه از اندوه تو
نی که کار او ز اندوه و ز شادی برتر است
آن کزو غافل بود دیوانهای نامحرم است
[...]
عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹
بر گذر ای دل غافل که جهان برگذر است
که همه کار جهان رنج دل و دردسر است
تا تو در ششدرهٔ نفس فرومانده شدی
مهره کردار دل تنگ تو زیر و زبر است
عمر بگذشت و به یک ساعته امید نماند
[...]
عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰
چرخ مردم خوار اگر روزی دو مردمپرور است
نیست از شفقت مگر پرواری او لاغر است
زان فلک هنگامه میسازد به بازی خیال
کاختران چون لعبتانند و فلک چون چادر است
عاقبت هنگامهٔ او سرد خواهد شد از آنک
[...]
عطار » مختارنامه » باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد » شمارهٔ ۶۰
گر باخبرست مرد و گر بیخبرست
آغشتهٔ این قلزم بیپا و سر است
خورشید اگر تشنه بود نیست عجب
هر ذرّه از او هزار پی تشنهتر است
عطار » مختارنامه » باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد » شمارهٔ ۹۶
جانا ز میانِ من و تو دست کراست
گر شرح دهم چنین نمیآید راست
گر من منم، از چه میندانم خود را
ور من نه منم اینهمه فریاد چراست
عطار » مختارنامه » باب نوزدهم: در ترك تفرقه گفتن و جمعیت جستن » شمارهٔ ۱۶
آن را که بخود بر سر یک موی سر است
مجهولی او مفرّحی معتبر است
کم شو تو که تا ماندهای یک سر موی
پیری طلبیدنت خطر در خطر است
عطار » مختارنامه » باب بیست و نهم: در شوق نمودن معشوق » شمارهٔ ۴۵
شوقی که مرا در طلب روی تو خاست
گر برگویم به صد زبان ناید راست
گر بنشینی تا به قیامت برِ من
سیرت نتوان دید به چشمی که مراست
عطار » مختارنامه » باب چهلم: در ناز و بیوفائی معشوق » شمارهٔ ۳۰
دل در غم تو غرقهٔ خونِ جگر است
جانم متحیر و تنم بیخبر است
در هر بن مویم ز تو صد نوحهگر است
تا بنیوشی تو یا نه کاری دگر است