روز خوش عمر به شبخوش رسید
خاک به باد، آب به آتش رسید
صبح برآمد چه شوی مستِ خواب؟
کز سر دیوار گذشت آفتاب
بگذر از این پی که جهانگیری است
حکم جوانی مکن این پیری است
خشک شد آن دل که ز غم ریش بود
کان نمکش نیست کزین پیش بود
شیفته شد عقل و تبه گشت رای
آبله شد دست و زَمن گشت پای
با تو زمین را سر بخشایش است
پای فروکش، گَهِ آسایش است
نیست درین پاکی و آلودگی
خوشتر از آسودگی، آسودگی
چشمهٔ مهتابِ تو سردی گرفت
لالهٔ سیرابِ تو زردی گرفت
موی به مویت ز حبش تا طراز
تازی و ترک آمده در ترکتاز
پیر دو مویی که شب و روز تست
روز جوانی ادبآموز تست
کز تو جوانتر به جهان چند بود
خود نشود پیر درین بند بود
پرهٔ گل باد خزانیش برد
آمده پیری و جوانیش برد
عیب جوانی نپذیرفتهاند
پیری و صد عیب، چنین گفتهاند
دولت اگر دولت جمشیدی است
موی سپید آیت نومیدی است
موی سپید از اجل آرد پیام
پشت خم از مرگ رساند سلام
ملک جوانی و نکویی کهراست؟
نیست مرا یارب گویی کهراست
رفت جوانی به تغافل به سر
جای دریغست دریغی بخوَر
گمشدهٔ هر که چو یوسف بُوَد
گم شدنش جای تأسف بُوَد
فارغی از قدر جوانی که چیست
تا نشوی پیر ندانی که چیست
شاهد باغ است درخت جوان
پیر شود بشکندش باغبان
گرچه جوانی همه خود آتش است
پیری تلخ است و جوانی خوش است
شاخِ تر از بهر گل نوبر است
هیزم خشک از پی خاکستر است
موی سیه غالیهٔ سر بُوَد
سنگ سیه صیرفی زر بُوَد
عهد جوانی بهسر آمد مخسب
شب شد و اینک سحر آمد مخسب
آتش طبع تو چو کافور خوَرد
مشک ترا طبع چو کافور کرد
چونکه هوا سرد شود یک دو ماه
برف سپید آوَرَد ابر سیاه
گازری از رنگرزی دور نیست
کلبه خورشید و مسیحا یکی است
گازرکاری صفت آب شد
رنگرزی پیشه مهتاب شد
رنگخر است این کره لاجورد
عیسی ازآن رنگرزی پیشه کرد
تا پی ازین زنگی و رومی توراست
داغ جهولی و ظلومی توراست
در کمر کوه ز خوی دو رنگ
پشت بریده است میان پلنگ
تا چو عروسانِ درخت از قیاس
گاه قصب پوشی و گاهی پلاس
داری از این خوی مخالف بسیچ
گرمی و صد جبه و سردی و هیچ
آن خور و آن پوش چو شیر و پلنگ
کهآوری آن را همه ساله به چنگ
تا شکمی نان و دمی آب هست
کفچه مکن بر سر هر کاسه دست
نان اگر آتش نَنِشانَد ز تو
آب و گیا را که ستانَد ز تو؟
زانکه زنی نان کسان را صلا
بِه که خوری چون خر عیسی گیا
آتشِ این خاک خَم ِ بادگَرد
نان ندهد تا نبَرَد آبِ مرد
گر نه درین دخمه زندانیان
بیتبش است آتش روحانیان
گرگدَمی یوسف جانش چراست؟
شیردلی گربهٔ خوانش چراست؟
از پی مشتی جو گندمنمای
دانهٔ دل چون جو و گندم مسای
نانخورش از سینه خود کن چو آب
وز دل خود ساز چو آتش کباب
خاک خور و نان بخیلان مخور
خاک نهای زخم ذلیلان مخور
بر دل و دستت همه خاری بزن
تن مزن و دست به کاری بزن
به که به کاری بکنی دستخوش
تا نشوی پیش کسان دستکش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان گذر زمان، جوانی و پیری میپردازد. شاعر با اشاره به تغییرات روز و شب، جوانی و پیری، به تأمل در طبیعت و حیات انسانی میپردازد. او به تلخی پیری و لذت جوانی اشاره کرده و میگوید که جوانی سرشار از انرژی و زندگی است، اما پیری با خود محدودیتها و ناامیدیها به همراه دارد. شاعر همچنین به تذکر به غفلت از جوانی و لذت نبردن از زیباییها و شادابیهای آن اشاره میکند و بر لزوم بهرهگیری از لحظات زندگی تأکید میکند. این متن فرهنگ غنی و حکمتهای زندگی را در قالب زیبای شعر بیان میکند.
هوش مصنوعی: عمر خوب و شیرین به پایانش نزدیک شد و همه چیز به سرعت در حال تغییر و فراموشی است؛ خاک با باد و آب با آتش مواجه شده و به نوعی در حال از بین رفتن و نابودی است.
هوش مصنوعی: صبح فرارسید، پس چرا هنوز خوابآلودی؟ زیرا نور خورشید از بالای دیوار به داخل آمده است.
هوش مصنوعی: از این راه عبور کن که سلطهگر است، در جوانی این مسیر را نرو زیرا اینجا به پیری میانجامد.
آن دل، (دیگر مثل گذشته) عاشق نیست و دیگر آن آب و لطف را ندارد و آن نمک و لذتی را که پیش از این داشت.
زَمن: افگار (دهخدا)
هوش مصنوعی: با تو، زمین مفتخر به بخشش و مهربانی است و هر زمان که بر ما رفقا و دوستانی داشته باشیم، آرامش به وجود میآید.
هوش مصنوعی: در میان پاکی و ناپاکی، هیچ چیز بهتر از آرامش و آسودگی نیست.
هوش مصنوعی: ماه نورانی تو باعث شده که گل لاله رنگ و روی خود را از دست بدهد و پژمرده به نظر برسد.
موی حبش و طراز کنایه است از موی جوگندمی و سیاه و سفید. (طَراز شهری بودهاست بر جادهٔ ابریشم؛ امروزه در قزاقستان)
هوش مصنوعی: پیرمردی با موهای سفید و کم، که همواره در کنار توست، در دوران جوانی تو نقش آموزگار را دارد.
هوش مصنوعی: در این جهان، چند نفر جوانتر از تو وجود دارد که به پیری نمیرسند و به نوعی در این سرگرمی باقی میمانند.
هوش مصنوعی: پرههای گل در باد پاییزی ریخته شدهاند و این نشانهای از گذر زمان و تغییرات دوران جوانی و پیری است.
هوش مصنوعی: جوانی را عیب نادیده میگیرند و وقتی به پیری میرسند، حتی با وجود داشتن عیبهای بسیار، چنین گفتهاند که این عیوب پذیرفته نمیشوند.
هوش مصنوعی: اگر خوشبختی و سعادت مانند دوران پادشاهی جمشید باشد، پس موی سفید نشانه ناامیدی و پژمردگی است.
هوش مصنوعی: موهای سپید نشانهای از نزدیک شدن مرگ است و این ناتوانی و خمیدگی بدن نیز به ما سلامی از سوی مرگ میفرستد.
هوش مصنوعی: آیا میتوانی به من بگویی که جوانی و زیبایی از آن کیست؟ من که هیچ چیزی از آن ندارم.
هوش مصنوعی: جوانی به بیتوجهی گذشت و حالا به یادش میآید که چقدر حیف است که این دوران را از دست داده است.
هوش مصنوعی: هر کس که مانند یوسف گم شده باشد، باید برای او از دست رفتن و گم شدنش احساس تاسف کرد.
هوش مصنوعی: اگر از ارزش جوانی خود غافل باشی، تا زمانی که پیر شوی و فشار زمان را احساس کنی، نمیفهمی که جوانی چه اهمیت و ارزشی دارد.
هوش مصنوعی: در باغ، درختی جوان وجود دارد که زمانی میرسد که پیر شده و شکسته میشود، و این اتفاق به دست باغبان میافتد.
هوش مصنوعی: هرچند که جوانی پرشور و انرژی است، اما پیری سخت و تلخ میباشد؛ از طرفی جوانی شیرین و دلنشین است.
هوش مصنوعی: شاخهی تازه برای گل تازه است، همانطور که هیزم خشک بعد از خاکستر به وجود میآید.
جوانی بهخودی خود ارزشمند است و مانند سنگ سیاه صیرفی که با آنکه یک تکه سنگ است معیار ارزش زر است و همنشین زر. (سنگ صیرفی یعنی سنگ محک. غالیه، ترکیب خوشبویی است مرکب از مشک و عنبر و غیره، سیاه رنگ که موی را با آن خضاب کنند.)
هوش مصنوعی: دوران جوانی به پایان رسید و شب به سر آمده، حالا صبح در حال روشن شدن است.
هوش مصنوعی: آتش روح تو مثل کافور میسوزد، و طبیعت تو مانند کافور عطر و بویی دلپذیر به خود گرفته است.
هوش مصنوعی: وقتی که هوا سرد میشود، ابرهای سیاه برف سپیدی را برای یک یا دو ماه به همراه میآورند.
هوش مصنوعی: در نزدیکی رنگرزی، جایی که رنگها و نور به هم نزدیکند، کلبهای وجود دارد که به خورشید و مسیح شباهت دارد.
هوش مصنوعی: گازرکاری به ویژگی آب تبدیل شد و رنگرزی به حرفه ماهتاب تغییر پیدا کرد.
هوش مصنوعی: این کرهی آبی رنگ، مثل رنگی است که عیسی از حرفهی رنگرزی به دست آورده است.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که نژاد و قومیتهای مختلف، همچون سیاهپوستان و رومیها، نشانههایی از عشق و تعلق خاطر در دل دارند. این عشق و وابستگی، آنها را به هم نزدیک میکند و نشاندهندهٔ عمق احساسات انسانی است.
هوش مصنوعی: در دامن کوه، از دو رنگی و فریب، جایی میان پلنگ بریده و جدا شدیدی است.
قصب: حریر. پلاس: در اینجا یعنی لباس کهنه و پاره.
(از بیت قبل: تا وقتی به این چیزهای موقتی و زودگذر وابسته هستی) و دارای این خوی دورنگ و مخالف هستی، (در تنگنا هستی و درنتیجه) در هنگام گرما، صد دست لباس داری و اما در سرما (و ضرورت) هیچ!
هوش مصنوعی: خور و پوش مانند شیر و پلنگ است و تو آن را هر سال به چنگ میآوری.
هوش مصنوعی: تا وقتی که نانی در سفره و آبی برای نوشیدن داریم، بیجا و بیدلیل به هر چیزی یا کسی نباید دست از طمع بکشیم.
هوش مصنوعی: اگر نان نتواند آتش را روشن کند، پس آب و گیاه چه چیزی از تو خواهند گرفت؟
هوش مصنوعی: چون که نان اهل خانه را میخوری، مانند خری که عیسی را در گودال فرو میبرد.
تنور این خاک و این گردونِ تیزچرخ تا آبروی آدمی را نبَرَد نان به او نمیدهد (در این بیت نامهای چهار عنصر آورده شده، خَم یعنی گردش فلک، بادگرد یعنی سریع و نیز آنچه با باد بگردد)
اگر در این دخمه دنیا که مانند زندان است آتش معنا، بیتابش و بیرنق نیست
(چرا همه چیز برعکس است؛) گرگِ درنده، عزیز جانش شده و شیردل، گربه خوانش؟
هوش مصنوعی: به دنبال کمی جو، دل خود را از آرزوهایی که مانند جو و گندم بیثمر هستند، خالی کن.
سینهات را همچون آب، زلال و پاک کن و دلت را همچون آتش، پرسوز، و اینها را روزی و نانخورش خود بگردان. (نانخورش، هر نوع طعامی است که برای گواراتر کردن نان، با نان خورده میشود. آب را نانخورش کردن یعنی قناعت)
خاک دوم یعنی بیقدر و بیارزش.
تن مزن: درنگ مکن.
دستخوش: کارآموزی، شاگردی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.