مهین بر چپ و ماهیارش به راست

چو شب تیره شد از هوا باد خاست

که دشمن که افگندی اکنون کجاست

بباید نمودن به من راه راست

بباشد به فرمان او هرچ خواست

همه بندگانیم و او پادشاست

جهان یکسر اکنون به پیش شماست

بر اندرز دارا فراوان گواست

وز آنجا نخواهید فرمان رواست

همه شهر ایران پیش شماست

بدو گفت اگر باشد این گفته راست

بدین چار چیز او جهان را بهاست

نشستند و او را به آیین بخواست

به رسم مسیحا و پیوند راست

بدانگه که دار مرا یار خواست

دل و بخت با او ندیدیم راست

خداوند بخشنده داد و راست

فزونی کسی را دهد کش سزاست

سکندر بدو گفت کین نیست راست

چو طینوش را بازخوانی رواست

بدین مسیحا به فرمان راست

بد ارنده کو بر زبانم گواست

فرستاده را گفت کین بی‌بهاست

هرانکس که دارد جزو نارواست

مرا رای دیدار شهر شماست

گر آیید نزدیک ما هم رواست

دو منزل بیامد یکی باد خاست

وزو برف با کوه و درگشت راست

بی‌اندازه بردند چیزی که خواست

چو شد ساخته کار و اندیشه راست

گر ایدر بباشی همی چین تراست

وگر جای دیگر خرامی رواست

جهاندار دارای دارا کجاست

کزو داشت گیتی همی پشت راست

چو آواز بشنید بر پای خاست

همه راز دل بازگفتند راست

ازیشان سبک اردشیر آب خواست

هم‌انگه ببردند با آب ماست

بدیشان چنین گفت کآری رواست

بد و نیک ایشان مرا با شماست